اسیران خاک
 
 
مطالب این وبلاگ کاملا از منابع مختلف است و حقیر هیچ از خود ننوشته ام  
 
.

1-    تطورات جنین

اشاره:

یکی دیگر از طرقی را که قرآن در آیات متعددی برای اثبات «امکان معاد» پیموده است بررسی در دگرگونیهائی است که «نطفه» از زمان قرار گرفتن در جهان مرموز و پیچیده «رحم» تا به هنگام تولد طی می کند که در حقیقت هر یک از این مراحل حیات تازه و نمونه ای از معاد است!

فاصله کیفی این تطورات به قدری زیاد است که انسان از مطالعه و مشاهده آن سخت در شگفتی فرو می رود که چگونه نطفه ناچیز در این مدت کوتاه این چنین تحولاتی پیدا می کند؟

از آنجا که این دگرگونی های صریح و بی وقفه و شگفت انگیز، از یکسو دلیل بر وجود آن مبدأ عالم و قادری است که در ظلمات سه گانه رحم این همه نقش های شگرف بر آب می زند، و از سوی دیگر این تحولات شباهت زیادی به مسأله حیات بعد از مرگ دارد، قرآن مجید در هر دو بحث (توحید و معاد) بر آن تکیه نموده است، و الحق چنین پدیده ای شایسته چنین بهره گیری است.

با این اشاره به قرآن باز می گردیم و به آیاتی که در این زمینه آمده است گوش جان فرا می دهیم:

1-   یا أیها الناس ان کنتم فی ریب من البعث فانما خلقناکم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلقة و غیر مخلقة لنبین لکم و نقر فی الارحام ما نشاء الی اجل مسمی ثم نخرجکم طفلا .... ذلک بان الله هو الحق و انه یحیی الموتی و انه علی کلی شیء قدیر. (سوره حج، آیه 5 و 6).

2-   الم یک نطفة من منی یمنی، ثم کان علقة فخلق فسوی، فجعل منه الزوجین الذکر والانثی، الیس ذلک بقادر علی ان یحیی الموتی. (سوره قیامت، آیه 37 تا 40).

3-      و انه خلق الزوجین الذکر و الانثی، من نطفة اذا تمنی، و ان علیه النشأة الاخری. (سوره نجم، آیه 45 تا 47).

4-   قتل الانسان ما اکفره، من ای شیء خلقه، من نطفة خلقه فقدره، ثم السبیل یسره، ثم اماته فاقبره، ثم اذا شاء انشره. (سوره عبس، آیه 17 تا 22).

5-   و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین، ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین، ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشأناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین، ثم انکم بعد ذلک لمیتون، ثم انکم یوم القیامة تبعثون. (سوره مؤمنون، آیه 12 تا 16).

ترجمه:

1-   ای مردم اگر در رستاخیز شک دارید (به این نکته توجه کنید که) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد، از خون بسته شده، سپس از مضغه (چیزی شبیه گوشت جویده) که بعضی دارای شکل و خلقت است و بعضی بدون شکل، هدف این است که ما برای شما روشن سازیم (که بر هر چیز قادریم) و جنین هائی را که بخواهیم ساقط می کنیم) بعد شما را به صورت طفل بیرون می فرستیم... این به خاطر آن است که بدانید خداوند حق است و مردگان را زنده می کند و بر هر چیز توانا است.

2-   آیا انسان نطفه ای از منی که در رحم ریخته می شود نبود؟ سپس به صورت خون بسته درآمد، و او را آفرید و موزون ساخت؟ و از او دو زوج مذکر و مؤنث آفرید، آیا چنین کسی قادر نیست که مردگان را زنده کند؟!

3-   و او ست که دو زوج مذکر و مؤنث را می آفریند، از نطفه ای که خارج می شود، (و در رحم می ریزد، همین گونه) بر خدا است ایجاد عالم دیگر (تا عدالت اجرا گردد).

4-   مرگ بر این انسان! چقدر کافر و ناسپاس است؟! (خداوند) او را از چه چیز آفرید؟ از نطفه ناچیزی او را آفرید، سپس اندازه گیری کرد و موزون ساخت، بعد او را می راند و در قبر پنهان نمود، سپس هر زمان بخواهد او را زنده می کند.

5-   ما انسان را از عصاره ای از گل آفریدیم، سپس او را نطفه ای در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار دادیم، سپس نطفه را به صورت «علقه» (خون بسته) و «علقه» را به صورت «مضغه» (چیزی شبیه گوشت جویده) و مضغه را به صورت استخوانهائی در آوردیم، از آن پس او را آفرینش تازه ای بخشیدیم، بزرگ و پربرکت است خدائی که بهترین خلق کنندگان است، شما بعد از آن می میرید، سپس در روز قیامت برانگیخته می شوید.

*  *  *

تفسیر و جمع بندی

اگر در قیامت شک دارید جنین را ببینید!

در نخستین آیه روی سخن به تمام انسانها است، انسانهائی که در پهنه زمان و مکان بدون استثناء زندگی دارند، می فرماید: «ای مردم! اگر در رستاخیز و قیامت شک دارید (به این نکته توجه کنید که) ما شما را از «خاک» آفریدیم، سپس از «نطفه» و بعد از آن از «علقه» (قطعه خون بسته شده) سپس از «مضغه» (چیزی شبیه گوشت جویده شده) که بعضی دارای شکل و خلقت است، و بعضی بدون شکل، هدف این بود که ما برای شما روشن سازیم، که ما بر همه چیز قدرت داریم «یا أیها الناس ان کنتم فی ریب من البعث فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة من مضغة و غیر مخلقة لنبین لکم».

به این ترتیب به چهار مرحله از مراحل خلقت انسان اشاره می کند (مرحله خاک، سپس نطفه، و بعد از آن علقه، و بعد مضغه، که هر کدام برای خود عالم پیچیده و عجیبی است).

بعد چنین ادامه می دهد: «سپس جنین هائی را که بخواهیم (زنده تولد شوند) تا زمان معینی در قرارگاه رحم مادران نگه می داریم» (تا دوران تکامل خود را طی کنند، و آنچه را صلاح بدانیم ساقط می کنیم) «و نقر فی الارحام ما نشاء الی اجل مسمی».

و سرانجام بعد از پیمودن این راه پرفراز و نشیب، «ما شما را به صورت طفل کامل از عالم رحم بیرون می فرستیم» «ثم نخرجکم طفلا».

سپس به مراحل مختلف زندگی انسان در دنیا اشاره کرده، بعد به جهان نباتات روی می آورد، و مثال دیگری از قرار گرفتن دانه های نباتی در رحم زمین، و زنده شدن زمین های مرده به وسیله باران اشاره می کند و می افزاید:

«اینها همه به خاطر آن است که بدانید خداوند حق است (و پایه های توحید در درون جان شما محکم شود) و نیز بدانید که او مردگان را زنده می کند، و بر هر چیز توانا است» «ذلک بأن الله هو الحق و انه یحیی الموتی و انه علی کل شیء قدیر».

به این ترتیب گاه از زاویه توحید به این پدیده های مهم جهان هستی می نگرد، و گاه از زاویه معاد.

در این آیه دقائق و لطائفی است که توجه به آنها ما را در رسیدن به این دو هدف کمک می کند.

1-   با اینکه منکران معاد به طور قطع آن را نفی می کردند، قرآن آنها را مخاطب ساخته می گوید «اگر شما در شک و تردید هستید» ... اشاره به اینکه هیچگونه دلیلی بر نفی این حقیقت وجود ندارد، حداکثر چیزی که ممکن است این است که در معاد شک و تردید دارید، و واضح است که چنین کسی باید به تحقیق بپردازد نه به انکار! جالب اینکه «ریب» در اینجا به صورت نکره آمده که در این گونه موارد برای بیان حقارت است، یعنی شک شما در این زمینه نیز شک ضعیف و ناچیزی است چرا که دلائل معاد مشهود است.

2-   در این آیه، نخست از آفرینش انسان از خاک سخن گفته شده، این تعبیر ممکن است اشاره به آفرینش «آدم» باشد که از خاک بود، و یا اشاره به آفرینش همه انسانها، چون قسمت مهم بدن انسان را مواردی تشکیل می دهد که از خاک گرفته شده، و در هر صورت پیدایش انسان از آن دلیل روشنی بر امکان احیای مردگان است.

3-   در این آیه علاوه بر آفرینش انسان از خاک به پنج مرحله از مراحل تکامل انسان (نطفه، علقه، مضغه، تکاملهای بعدی و تولد از مادر) اشاره شده، و بعدا به مسئله «بلوغ جسمانی و روحی» بعد «کهولت و پیری» اشاره می کند که مجموعا هفت مرحله مختلف را تشکیل می دهد، هر چند تکیه سخن ما فعلا در همان پنج مرحله نخست است که هر کدام حیاتی است نوین و تولدی است جدید و صحنه ای است از صحنه های معاد.

4-   تعبیر «لنبین لکم» «تا برای شما آشکار سازیم» تعبیر سربسته ای است که هم می تواند اشاره به علم و قدرت آفریدگار و مسأله توحید باشد، و هم مسأله معاد و حیات پس از مرگ.

5-   جالب اینکه تمام این تحولات عظیم و عجیب که در دوران جنینی به وقوع می پیوندد، و فاصله بسیار طولانی میان نطفه، آن ذره ناچیز را با انسان کامل می پیماید، در زمان بسیار کوتاهی رخ می دهد، در حدود نه ماه، به طوری که اگر عجائب و شگفتیهای آن بر روی کاغذ نوشته شود به جرئت می توان گفت مطالعه آن بیش از این زمان وقت لازم دارد. آیا با وجود چنین نشانه های روشن، در برابر ما جای این دارد که کسی در مسأله امکان معاد تردیدی به خود راه دهد؟

*  *  *

2- در دومین آیه، همین معنی در قالب دیگری بیان شده است و در حقیقت اشاره ای است به آغاز سوره قیامت که می گوید: «ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه» «آیا انسان چنین می پندارد که استخوانهای (پوسیده) او را جمع آوری نخواهیم کرد»؟!

در این آیات می فرماید: این چه پندار و گمانی است؟ «آیا انسان در آغاز نطفه ای از منی که در رحم ریخته می شود نبود؟ سپس به صورت خون بسته درآمد، و بعد خداوند او را موزون ساخت، و از او دو زوج مذکر و مؤنث را آفرید»؟ «الم یک نطفة من منی یمنی*  ثم کان علقة فخلق فسوی* فجعل منه الزوجین الذکر والانثی».

«آیا چنین کسی (که این همه تحولهای سریع و تطورات پی در پی و عجیب را در آن ظلمتگاه رحم ایجاد می کند و در چنان مدت کوتاه چنین آفرینشی عظیم ابداع می نماید) قادر نیست که مردگان را زنده کند»؟ «ألیس ذلک بقادر علی ان یحیی الموتی».

در این آیه تنها به چهار مرحله از مراحل چنین اشاره شده است: مرحله نطفه، و علقه، و موزون شدن اعضاء، و ظهور جنسیت جنین که آیا پسر است یا دختر.

«نطفه» به گفته بعضی از ارباب لغت به معنی آب صاف است، و به همین جهت «نطف» در مورد لؤلؤ (مروارید) به کار می رود. (مقائیس اللغه، و مفردات راغب).

ولی بعضی آن را به معنی مقدار کمی از آب، یا باقیمانده آب در ظرف، تفسیر کرده اند. (لسان العرب).

بعضی نیز تصریح کرده اند که نطفه به معنی آب صاف است، کم باشد یا زیاد. (قاموس اللغه و مجمع البحرین و لسان العرب).

بعضی نیز همه اینها را جزء معانی نطفه می دانند منتهی نطفه به معنی آب صاف یا آب کم است و «نطفه» به معنی مروارید.

قابل توجه اینکه طبق تحقیقاتی که اخیرا بعضی از دانشمندان کرده اند، این آب کم که نامش «نطفه» است از آبهای متعددی که غدد مختلف بدن ترشح می کنند، ترکیب شده است، قسمتی از آن را بیضه ها ترشح می کند که حاوی «اسپرماتوزوئید» است،قسمت دیگری از کیسه های تخمی که نزدیک غده «پروستات» قرار گرفته، قسمت سوم را خود «پروستات» ترشح می کند که وضع ظاهری منی و بوی مخصوصش از آن است، قسمت چهارمی از غدد «کوپر» و غدد «لیتره» که در کنار مجاری ادرار قرار دارند مترشح می شود.

این آبهای پنجگانه با نسبت دقیق و حساب شده ای به هم می آمیزند، و آن ماده حیات آفرین را تشکیل می دهند، گوینده این سخن که یک دانشمند فرانسوی است که اخیرا گرایش زیادی به قرآن و اسلام پیدا کرده و در این زمینه کتاب نوشته است، او معتقد است تعبیر به «امشاج» «مختلط» که در قرآن مجید وارد شده، اشاره به این معنی دقیق است که قطعا هنگام نزول قرآن از چشم مردم جهان و دانشمندان آن قرون، پوشیده و پنهان بود، (اقتباس از کتاب مقایسه ای میان تورات، انجیل و قرآن و علم نوشته دکتر بوکار ترجمه مهندس ذبیح الله دبیر، صفحه 271).

به هر حال اطلاق این واژه بر آبی که از مردگان آمیزش جنسی خارج می شود به خاطر تناسب روشنی است که با معنی اصلی دارد.

«منی» از ماده «منی بر وزن منع» به معنی اندازه گیری یا تعیین سرنوشت و تقدیر است، و لذا به مرگ «امنية» گفته می شود، و اطلاق این واژه بر آبی که از مرد خارج می شود به خاطر آن است که مقدر شده انسان از آن به وجود آید. (تاج العروس فی شرح القاموس).

بنابراین مفهوم جمله «الم یک نطفة من منی یمنی» این است که آیا او در آغاز آب ناچیزی که مقدر شده بود انسان از آن به وجود آید نبوده است؟ (ولی جمعی از مفسران «یمنی» را به معنی تقدیر نگرفته، بلکه به معنی ریخته شدن آن آب در رحم تفسیر کرده اند و به هر صورت «من» بیانیه است نه تبعیضیه).

مراحل چهارگانه ای که در این آیه ارائه شده هر یک نمونه تازه و پرتوی جدید از حیات و زندگی بعد از مرگ است، که به خوبی می تواند بیانگر قدرت خالق از یکسو، و امکان مسأله معاد و حیات پس از مرگ از سوی دیگر باشد، مخصوصا مسأله جنسیت نطفه که آیا مذکر است یا مؤنث؟ از عجیبترین و پیچیده ترین مسائل مربوط به جنین شناسی است که هنوز قوانین حاکم بر آن از چشم تیز بین دانشمندان پوشیده مانده است، همین اندازه می دانیم تا مدت زیادی جنسیت جنین در رحم مادر کاملا نامعلوم و نامشخص است، و در مراحل نهائی آشکار می گردد، و نیز می دانیم قوانین دقیقی بر آن حاکم است که این دو جنس را در حدی تعادل و نزدیک به هم قرار می دهد، ولی جزئیات این مسائل همچنان در پرده ابهام پوشیده است.

فکر کنید اگر از هر ده جنین نه نفر نوزاد دختر، و یکی پسر متولد می شد، و یا به عکس، چه بی نظمی عجیب و چه غوغای وحشتناکی و درگیری شدید در جامعه انسانی به وجود می آمد؟!

*  *  *

در سومین آیه بعد از اشاره به قدرت نمائی خداوند می فرماید: «آیا انسان نمی داند که او دو زوج مذکر و مؤنث را آفریده، از نطفه هنگامی که در رحم می ریزد» (یا مقدر می شود که انسانی از آن تولد یابد) و آیا نمی داند که بر خدا لازم است عالم دیگر را ایجاد کند»؟! (تا عدالت اجرا شود) «و انه خلق الزوجین الذکر والانثی * من نطفة اذا تمنی * و ان علیه النشأة الاخری».

گر چه دراین آیات به این حقیقت تصریح نشده که پیدایش نشئه آخرت را با قیاس به تطورات جنین می تواند دریافت، ولی ارتباط و پیوند آیات ایجاب می کند که اولی به عنوان دلیل و شاهدی بر دومی باشد همانگونه که بعضی از مفسران نیز به آن توجه کرده اند. (تفسیر فی ظلال القرآن، جلد 7، صفحه 631).

«نشئه اخری» به معنی «ایجاد دیگر» به عقیده اکثریت قاطع مفسران به معنی «حیات آخرت» است، ولی بعضی اصرار دارند که آن را یعنی مرحله دمیده شدن روح انسانی در جنین بدانند، و آیه «فکسونا العظام لحما ثم انشأناه خلقا آخر» «بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آفرینش جدیدی به جنین دادیم» (سوره مؤمنون، آیه 14) را دلیل بر این مطلب گرفته اند.

ولی با توجه به این تعبیر (یا شبیه آن) در آیات دیگر قرآن به خوبی استفاده می شود که این تعبیرات اشاره به روز قیامت است، چنانکه در آیه 20 عنکبوت می خوانیم: «قل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدء الخلق ثم الله ینشئ النشأة الآخرة»: «بگو در زمین سیر کنید و ببینید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده، سپس خداوند آفرینش آخرت را ایجاد می کند». و در آیه 62 واقعه می خوانیم: «و لقد علمتم النشأة الاولی فلولا تذکرون»: «شما نشأه اول را دانستید پس چگونه متذکر نمی شوید» (که عالم دیگری در کار است؟).

*  *  *

در چهارمین آیه در جمله های کوتاه و گویائی، همین حقیقت را به شکل دیگر بازگو کرده، می فرماید: «مرگ انسان! چقدر کافر و ناسپاس است؟! * خداوند او را از چه چیز آفریده؟ * از نطفه ناچیز (آری او را آفرید) و موزون ساخت * و راه را برای او آسان نمود * بعد او را می میراند و در قبر پنها می کند * سپس هر زمان بخواهد او را زنده می کند» «قتل الانسان ما اکفره * من ای شیء خلقه * من نطفة خلقه فقدره * ثم السبیل یسره * ثم اماته فاقبره * ثم اذا شاء انشره».

در این آیات نیز نخست به آفرینش انسان از نطفه و مراتب تکامل جنین به صورت سربسته اشاره می کند، و بعد مسأله مرگ و سپس حیات پس از مرگ را عنوان می نماید، یکی از روابط منطقی میان اینها همان است که از یکی بر دیگری می توان استدلال کرد.

در اینجا چند نکته جلب توجه می کند:

1-   جمله «خلقه فقدره» «او را آفرید و تقدیر و اندازه گیری نمود» تعبیر بسیار پرمعنائی است که تمام تطورات انسان در دوران جنینی در آن، جای دارد، اندازه گیری در اصل وجود او، در اعضاء ترکیبیش، در نیازهای گوناگونش و در فاصله های مختلف زمانی که باید دورانهای تکاملش را در آن طی کند، تمام اینها را خدا اندازه گیری کرده و نظام بخشیده و موزون ساخته است. بنابراین جمله «خلقه» اشاره به مرحله نخستین پیدایش انسان از نطفه است. و جمله «فقدره» اشاره به تمام مراحلی است که بعدا پیدا می شود.

2-   جمله «ثم السبیل یسره» «سپس راه را برای او آسان و هموار ساخت» نیز جمله ای است بسیار پر معنی و پر جاذبه که می تواند اشاره به امور زیر باشد:

 بعد از پیمودن دوران تکامل راه تولد را برای او هموار می سازد، جنین که در حال عادی سرش به طرف بالا و پایش به طرف پائین است ناگهان تغییر وضع داده و کاملا وارونه می شود تا برای تولد آسان آماده گردد، و نیز تمام اعضاء و اندام مادر نرم و برای این تولد آماده می گردد، و از درون رحم از هر سو فشار سخت برجنین فرستاده می شود، تا مسیر خود را به بیرون طی کند، کیسه پر آبی که جنین در حال عادی در آن شناور است ناگهان پاره می شود، و تمام مسیر خروج او را مرطوب می سازد، خلاصه همه چیز برای ورود او در دنیای جدید آماده می گردد و راه از هر نظر هموار می شود.

از سوی دیگر خداوند عقل و خرد و انواع غرائز را در او به ودیعت می نهد که هر کدام از آنها راهگشای طریق زندگی او است.

از سوی سوم پیامبران الهی و کتب آسمانی را می فرستد تا راه اطاعت و بندگی خدا و سعادت او را هموار سازد.

ضمنا این تعبیر نشان می دهد که انسان فاعل مختار و آزاد آفریده شده، چرا که نمی فرماید او را وادار به پیمودن راه نمود، بلکه می گوید راه را برای او آسان ساخت، اما پیمودن راه بر عهده خود او است.

*  *  *

در پنجمین و آخرین آیه باز به مراحل تکامل جنین به طور تفصیل اشاره شده، حتی بیشتر از تمام آیاتی که در این زمینه سخن می گوید روی جزئیات و ریزه کاریها انگشت گذارده است، می فرماید: «ما انسان را از عصاره ای از گل آفریدیم، بعد او را نطفه ای در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار دادیم، سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (شبیه گوشت جویده شده) و «مضغه» را به صورت استخوانهائی در آوردیم، سپس بر استخوانها گوشت پوشانیدیم» «ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما».

و بعد از بیان این پنج مرحله (نطفه، علقه، مضغه، عظام و لحم) به سراغ آخرین و مهمترین مرحله که مرحله دمیدن روح انسانی است می رود و می فرماید: «سپس او را آفرینش تازه ای بخشیدیم» «ثم انشأناه خلقا آخر».

«پس جاویدان و با برکت است خدائی که بهترین خالقها است» «فتبارک الله احسن الخالقین».

جمله «فکسونا العظام لحما» «بر استخوانها گوشت پوشاندیم» تنها در این آیه در سلسله مراحل تکامل جنین ذکر شده، که از اهمیت آفرینش استخوانها پرده بر می دارد.

امروز ثابت شده است که استخوانها فقط چهارچوبی برای حفظ بدن و نگهداری اعضاء نیستند، بلکه بسیاری از مهمترین وظائف حیاتی و بیولژیکی بدن را بر عهده دارند.

استخوانها حاوی تمام احتیاجات جسم از قبیل فسفر و کلسیوم و املاح دیگر هستند، و اعمال حیاتی بدن را تنظیم، و ضربات قلب و حرکات عضلات را مرتب می کنند، مهمتر اینکه در طول حیات آدمی، همین استخوانها متصلا گلبولهای سرخ و سفید خود را تأمین می نمایند! کافی است بدانیم در هر دقیقه 180 میلیون گلبول قرمز می میرند، و این استخوانها هستند که جای آنها را با گلبولهای نوساخته و تازه نفس پر می کنند! (قرآن برفراز اعصار صفحه 187).

جالب اینکه به گفته بعضی از مفسران امروز ثابت شده که نخست سلولهای استخوانی در جنین ظاهر می شوند، سپس سلولهای گوشتی، و این حقیقتی که قرآن در چهارده قرن قبل پرده از روی آن برداشته، و در آن زمان بر هیچ کس معلوم نبود. (فی ظلال، جلد 6، صفحه 16).

تعبیر به «کسوة» (لباس) در مورد گوشتها تعبیر جالب و زیبائی است، لباس هم اندام انسان را زیبا می کند، و هم حافظ بدن در برابر آسیبهای مختلف است، همین گونه اگر عضلات نبود، راستی استخوانها به تنهائی چه بد منظره بود؟ به علاوه فشارهائی که از هر سو بر استخوانها وارد می شد، به آنها آسیب فراوان می رسانید، این لباس گوشت و عضلات است که آنها را حفظ می کند.

تعبیر «ثم انشأناه خلقا آخر» در آخرین مرحله تکامل جنین که می فرماید: «سپس او را آفرینش تازه ای دادیم» نیز فقط در همین آیه از قرآن آمده، این تعبیر عجیب نشان می دهد که آفرینش آخر، با آنچه قبل از آن در مراحل مختلف وارد شده کاملا متفاوت است، چرا که نام آن را «آفرینش دیگر» نهاد، نظر غالب مفسران بر این است که این جمله اشاره به آفرینش روح است، زیرا می دانیم جنین تا حدود چهارماهگی بیشتر شباهت به یک گیاه دارد که به سرعت نمو می کند و هیچ حس و حرکتی در آن نیست، اما به این مرحله که رسید ناگهان دگرگون می شود و حس و حرکت می یابد، و اعضای مختلف که برای درک حقایق است در او تدریجا آماده می شوند، و این «تحول جهش مانند» به قدری مرموز و پیچیده است که هیچ دانشمندی از اسرار آن آگاه نیست؟ تنها خداوند عالم قادر می داند که چه بر جنین می گذرد که از آن مرحله به این مرحله انتقال می یابد.

به هر حال طی این مراحل آن هم در آن مدت کوتاه، هم دلیلی است بر عظمت مبدء عالم هستی خداوند احسن الخالقین، و هم نشانه ای است از زندگی پس از مرگ که در پایان این آیات به آن اشاره شده است.

*  *  *

نتیجه بحث

از مجموع آیات فوق که صحنه هائی از مراحل تکامل جنین را در برابر دیدگان انسان حقیقت جو مجسم می سازد، و هر کدام در حقیقت حیات جدید و صحنه ای از معاد است، پاسخ روشنی به منکران معاد می دهد، حتی توجه به یک مرحله از این مراحل برای اثبات این حقیقت کافی است.

5- رستاخیز در جهان انرژیها

اشاره

در این جهان پهناور دائما موجوداتی می میرند ولی بقایای آنها باقی می ماند، اما در این میان، مرگ انرژیها از همه عجیبتر است، چرا که در ظاهر و هنگام مرگ آنها به سوی فنای مطلق می روند، و چیزی از آنها باقی نمی ماند، فی المثل نور خورشید و حرارت آن یک انرژی است که دائما به سوی کره ما و کرات دیگر منظومه شمسی می تابد، و بعد از تابش نابود می شود، و اگر مبدأ تولید کننده آن یعنی خورشید برنامه خود را به طور مستمر ادامه ندهد، هر گونه نور و روشنائی و گرما و حرارت محو می گردد.

ولی دانش امروز ثابت کرده که انرژیها نیز به طور کامل نابود نمی شوند، بلکه می میرند و تغییر شکل می دهند، و هر گاه که در شرائط مناسب جدیدی واقع شوند دوباره حیات خود را از سر می گیرند، و رستاخیز عظیمی برپا می کنند!

عجب اینکه قرآن مجید برای اثبات مسأله امکان روی این مسأله تکیه کرده، و معاد انرژیهای نوری و حرارتی را در این جهان اشاره ای به رستاخیز عظیم انسانها در جهان دیگر گرفته.

با این اشاره فشرده، به سراغ آیات قرآن می رویم و گوش جان به آن می سپاریم تا حقیقت آن واضح و روشن شود.

1-   قل یحییها الذی أنشأها اول مرة و هو بکل خلق علیم * الذی جعل لکم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون. (سوره یس، آیه 79 و 80).

2-   افرأیتم النار التی تورون * أءنتم انشأکم شجرتها ام نحن المنشئون * نحن جعلنا ها تذکرة و متاعا للمقوین. (سوره واقعه، آیه 71 تا 73).

ترجمه:

1-   بگو: همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آن را آفرید، و او به هر مخلوقی آگاه است! همان کسی که برای شما از درخت سبز آتش آفریده و شما به وسیله آن آتش می افروزید.

2-   آیا درباره آتشی که می افروزید فکر کرده اید؟! آیا شما درخت آن را آفریده اید؟ یا ما آفریده ایم؟ ما آن را وسیله یادآوری (برای همگان) و وسیله زندگی برای مسافران قرار داده ایم.

*  *  *

تفسیر و جمع بندی

تجدید حیات انرژیها در پیش چشم ما!

در اواخر سوره «یس» بحثهای جامع و متنوع و عمیقی درباره معاد دیده می شود که یکی از آنها همین بحث رستاخیز انرژیها است.

در پاسخ کسانی که تعجب می کردند چگونه استخوان پوسیده بار دیگر زنده شود چندید جواب می دهد، از جمله این که می فرماید: «بگو کسی که آن را در آغاز آفرید و از هر مخلوقی آگاه است او را زنده می کند» «قل یحییها الذی انشأها اول مرة و هو بکل خلق علیم».

این قسمت مربوط به مقایسه معاد با آفرینش نخستین است که بحث آن گذشت.

سپس می افزاید: «همان کسی که برای شما از درخت سبز آتش آفرید و شما به وسیله آن آتش می افروزید» «الذی جعل لکم من الشجر الاخضر نارا فإذا انتم منه توقدون».

مسلما این توصیف اشاره ای به مسأله معاد است و پاسخ دیگری است در برابر منکران:

اما چگونه و با چه بیان؟

مفسران در اینجا تفسیرهای گوناگونی دارند:

1-   بسیاری از آنها آیه را اشاره به دو درخت مخصوصی دانسته اند که در میان عرب به نام «مرخ» و «عفار» شناخته می شد، و برای آتش افروزی به جای کبریت از آنها استفاده می کردند، یکی را محکم بر دیگری می کوبیدند تا جرقه آتش از آن ظاهر شود، و در حقیقت به جای سنگ آتش زنه که در قدیم معمول بود از آن استفاده می کردند. قرآن می فرماید آن خدائی که می تواند از این دو چوب سبز آتش بیرون بفرستید قدرت بر احیاء مردگان دارد، کسی که آب و آتش را با هم جمع کرده، چگونه نمی تواند حیات را بعد از مرگ بیافریند؟ آیا تضاد «حیات» و «مرگ» شبیه تضاد آب و آتش نیست؟

2-   جمعی قدم را از این فراتر نهاده و گفته اند: خاصیت آتش افروزی به وسیله چوب درختان منحصر به آن دو چوب مخصوص (مرخ و عفار) نیست، بلکه این خاصیت در تمام درختان وجود دارد، منتها در آن دو چوب مخصوص بهتر و سریعتر ظاهر می شود، و لذا ضرب المثلی است در میان عرب که از قدیم گفته اند «فی کل شجر نار»: «در هر درختی آتش است»!

خلاصه این که هنگامی که چوبهای درختان محکم به هم بخورند جرقه می دهند، حتی چوب درختان سبز! و لذا بسیار اتفاق می افتد که در جنگلها آتش سوزی های وسیع و وحشتناکی رخ می دهد، بی آنکه دست هیچ انسان خرابکاری در کار باشد.

این به خاطر آن است که بادهای سخت، شاخه ها را محکم به هم می کوبند، و گاهی جرقه حاصل از آن در میان برگهای خشک می افتد، و آن را شعله ور می سازد، سپس وزش بادها به این آتش دامن می زند، ناگهان می بینیم مناطق وسیعی از جنگل و چوبهای خشک آن در آتش می سوزند.

توجیه این مسأله از نظر علم امروز روشن است، زیرا می دانیم نه فقط درختان بلکه هر دو جسم در اثر اصطکاک شدید، جرقه الکتریسیته بیرون می دهند، این همان آتشی است که در دل تمام ذرات جهان ماده حتی در دل درختان سبز نهفته است.

راستی عجیب است، این چه قدرتی است که آتش را در دل آب پنهان ساخته؟ و این دو دشمن معروف که به تعبیر قدما طبع یکی سرد است و تر، و دیگری گرم و خشک است، با هم آشتی داده؟ آیا از چنین قدرتی آشتی دادن مرگ و حیات، یا جانشین یکی را بعد از دیگری، بعید به نظر می رسد؟!

و به تعبیر دیگر: آیا کسی که می تواند آب و آتش را یکجا جمع کند، نه آب آتش را خاموش کند و نه آتش درخت را بسوزاند، آیا نمی تواند درخت خشکیده ای را بار دیگر حیات بخشد؟!

      3-   تفسیر دیگری که برای این آیه وجود دارد و در گذشته بر مفسران مخفی مانده بود، ولی بر اثر

 پیشرفتهای علوم امروز بر ما روشن شده، و شاید از همه تفسیرها متناسب تر به نظر می رسد، این است که: درختان در طول عمر خود، مرتبا نور و حرارت خورشید را می مکند و در خود ذخیره می کنند، و به هنگامی که چوبهای خشک را می سوزانیم، آن نور و حرارتی که سالیان دراز در خود ذخیره کرده اند در مدت کوتاهی بیرون می دهند، و ما از آن بهره می گیریم، یعنی انرژیهای مرده در این رستاخیز عظیم، جان می گیرند و اظهار وجود می کنند، بنابراین هر زمان آتشی می افروزیم، صحنه معاد را در برابر چشم خود می بینیم!

توضیح اینکه: «سلولز» که جرم درختان را تشکیل می دهد ترکیبی است از «کربن» و «اکسیژن» و «ئیدروژن».

گیاهان اکسیژن و ئیدروژن را از آب می گیرند، و کربن را از هوا، یعنی گاز کربن را که ترکیبی است از اکسیژن و کربن گرفته و آن را تجزیه می کنند، اکسیژن حیاتبخش را آزاد ساخته، و کربن را در خود نگه می دارند، سپس آن را با آب ترکیب کرده و چوب درختان را از آن می سازند.

نکته جالب اینجاست که طبق اصول شناخته شده علم شیمی، بسیاری از ترکیبهای شیمیایی بدون جذب انرژی خاصی، انجام نمی گیرد، طبق این اصل درختان هنگام کربن گیری باید از گرما و نور آفتاب به عنوان یک انرژی فعال استفاده کنند.

به این ترتیب هنگامی که درختان نمو می کنند، و ساقه و شاخه آنها روز به روز قویتر و بزرگتر می شود، مقدار زیادی از انرژی آفتاب را در دل خود ذخیره می نماید و آن نور حرارتی که هنگام سوزاندن چوبها ظاهر می شود، درست همان انرژیهای ذخیره شده و ظاهرا مرده آفتاب است که در یک رستاخیز جلب و حساب شده بار دیگر زنده می شوند.

نکته مهمی که این تفسیر را تأیید می کند تعبیری است که قرآن در اینجا برای بیان مطلب از آن استفاده کرده است، و آن جمله «فاذا انتم منه توقدون»: «شما از آن «وقود» فراهم می کنید» است.

باید دید «وقود» در لغت چه معنی دارد؟

طبق صریح بسیاری از کتب لغت، «وقود» به معنی هیزم است، یا به تعبیر دیگر همان جسمی که آتش می گیرد و می سوزد. (مفردات راغب، لسان العرب و مقائیس اللغه).

در حالی که ماده آتش زنه را «زند» یا «زناد» می گویند، و به گفته «مقاییس» «زند» در اصل به معنی مچ دست است و اطلاق آن بر آتش زنه به خاطر شباهتی بوده که میان مچ دست و اشیائی که در قدیم آتش را با آن روشن می کردند وجود داشت.

تعبیر به «قدح» در زبان عرب نیز برای بیان همین منظور به کار می رود.

مهم این استکه قرآن، روی مسأله «وقود» «آتشگیره» است.

تنها سؤالی که در اینجا باقی می ماند این است که معمولا چوب هنگامی که برای افروختن آتش مورد استفاده قرار می گیرد خشک است، در حالی که قرآن تعبیر به «الشجر الأخضر» «درخت سبز» کرده است.

این سؤال را می توان از دو راه پاسخ گفت: نخست اینکه: چوبهای تر نیز قابل اشتعال است هر چند سوزاندن آنها از چوب خشک مشکلتر است، و ضرب المثل معروف، آتش که گرفت خشک و تر می سوزد ناظر به همین معنی است.

از این گذشته، نکته قابل توجه این است که تنها درختان سبز هستند که می توانند نور حرارت خورشید را جذب و در خود ذخیره کنند، و ممکن است قرآن با این تعبیر در صدد بیان این نکته ظریف می باشد، زیرا درخت هنگامی که خشکید عمل کربن گیری آن به کلی تعطیل می شود، و به هیچ وجه انرژی خورشیدی را در خود ذخیره نمی کند.

به هر حال آیه فوق که از جالبترین آیات قرآن در زمینه اثبات امکان معاد است، و هر یک از این تفسیرهیا سه گانه صحنه معاد را در برابر دیدگان مجسم می کند، و هیچ مانعی ندارد که هر سه تفسیر در مفهوم آیه جمع باشد، بعضی برای توده مردم، بعضی برای خواص، و بعضی برای اخص الخواص، بعضی برای آن روز، و پاره ای برای مردم امروز، و شاید تفسیرهای عمیقتری برای دانشمندان آینده.

دومین آیه از آیات سوره واقعه است، بخش مهمی از این سوره را دلائل معاد و قیامت تشکیل می دهد، مخصوصا از آیه 57 به بعد در پاسخ منکران معاد که گفتار آنها در آیه 47 همین سوره آمده «هفت نکته» را متذکر می شود که هر کدام دلیلی است بر مسأله معاد. (شرح این دلائل هفتگانه در تفسیر نمونه جلد 23، از صفحه 239 به بعد آمده است).

و آیه مورد بحث در واقع آخرین و هفتمین دلیل است، می فرماید: آیا هیچ درباره آتشی که می افروزید فکر کرده اید؟! «أفرأیتم النار التی تورون» («تورون» از ماده «ایراء» به معنی آتش افروختن است، راغب در مفردات می گوید: اصل آن به معنی ستر و پوشاندن می باشد، و لذا «وراء» به پشت سر گفته می شود، و از آنجا که آتش در آتش زنه یا در هیزم، پنهان است، بیرون کشیدن آن را عرب «وری» و «ایراء» گفته است).

«ما این آتشی را که از درختان خارج می شود وسیله یادآوری همگان، و وسیله زندگی برای مسافران، قرار دادیم» «نحن جعلناها تذکرة و متاعا للمقوین». («مقوین» از ماده «قواء» بر وزن کتاب به معنی بیابان خشک و خالی است و مقوین به مسافرانی گفته می شود که در بیابانهای خشک خالی گام می گذارند).

در این که منظور از شجره و درخت آتش در این آیه چیست؟ دو تفسیر عمده گفته شده است:

نخست این که منظور همان درختان معروف «مرخ» و «عفار» است که عرب از کوبیدن چوبهای آن دو بر یکدیگر برای ایجاد جرقه آتش استفاده می کرد، و در واقع حکم «کبریت» را داشت که وسیله آتش افروزی است.

دوم این که منظور همه درختان است که قابلیت برای فراهم ساختن هیزم و آتش گیره دارند. (این دو تفسیر در تفسیر روح المعانی، جلد 27، صفحه 129 و تفسیر فخر رازی، جلد 29، صفحه 184 ذیل آیات مورد بحث آمده است).

در اینکه «تذکرة» «یاد آوری» در اینجا ناظر به چه امری است؟ باز در میان مفسران گفتگو است، جمعی آن را اشاره به یادآوری آتش دوزخ شمرده اند که از مشاهده آتش دنیا حاصل می شود، در این صورت استدلالی بر مسأله معاد در آیه نهفته نشده است.

دیگر اینکه منظور، تذکر و یادآوری در مسأله معاد است، زیرا کسی که قدرت دارد آتش سوزان را در دل درختان سبز، ذخیره کند، از باز گرداندن حرارت غریزی به بدن مردگان، عاجز نیست، و آن کسی که می تواند دو شیء متضاد همچون آب و آتش را در کنار هم نگهدارد، به طریق اولی می تواند دو امر متضاد همچون مرگ و حیات را به طور متناوب، یکی بعد از دیگری، ایجاد کند.

یا به تعبیر دیگر، کسی که انرژیهای مرده نور و حرارت را با این وضوح، باز می گرداند چگونه نمی تواند به مردگان انسانی حیات نوین ببخشد.

البته تفسیرهای اخیر با مجموعه آیات این سوره که در صدد پاسخگوئی به شبهات منکران معاد است، سازگارتر می باشد، و جمع میان این تفاسیر نیز ممکن است.

تعبیر به «متاعا للمقوین» اشاره سربسته و پرمعنائی به فوائد آتش و آثار آن در زندگی دنیوی انسانها است.

زیرا مفسران و ارباب لغت برای «مقوین» چند معنی ذکر کرده اند: نخست همان چیزی که در سابق به آن اشاره کردیم از ماده قواء (بر وزن کتاب) به معنی بیابانهای خشک و خالی است، بنابراین «مقوین» کسانی هستند که از این بیابانها می گذرند، و نیاز مبرم آنها، به هیزم و چوبهای خشک برای آتش افروزی و هم چوبهای آتش زنه، بر کسی پوشیده نیست.

البته انسان در شهرها نیز چنین نیازی دارد، اما با توجه به اینکه همیشه در شهرها می توان برای برافروختن آتش، از آتشهائی که دیگران دارند بهره گرفت، به علاوه نبودن آتش در شهر خطر کلی ندارد، در حالی که آتش برای مسافران بیابان هم از نظر تغذیه و هم از نظر دفع سرما و به دست آوردن روشنائی سرنوشت ساز است.

دیگر اینکه منظور از «مقوین» فقرا است که یکی از معانی آن در لغت شمرده شده، شاید به این مناسبت که بیابان نشین ها غالبا فقیرند، و گفتیم معنی اصلی «قوا» بیابانهای خشک و خالی است، البته همه نیاز به آتش دارند ولی قشر فقیر نیاز بیشتری دارد، چرا که گاهی حتی جانشین کمبود لباسهای او می شود.

بعضی نیز گفته اند: «مقوین»، اشاره به «اقویاء» و نیرومندان است!

چون واژه مزبور از لغاتی است که دو معنی متضاد دارد، و می تواند از ماده قوت و قدرت باشد.

در این صورت اشاره به بهره گیری وسیع اغنیاء از آتش است، مخصوصا در دنیای امروز که حرارت و آتش گرداننده اصلی چرخهای عظیم موتورها، و کارخانجات است و اگر روزی مواد آتش زا و گرما بخش که عموما از درختان و گیاهان به دست می آید (بعضی بلاواسطه مانند چوب و زغال سنگ و بعضی بالواسطه مانند مواد نفتی) چرخهای تمدن بشر از کار می ایستد و ثروتها بر باد می رود. و نه تنها چراغ تمدن که چراغ زندگی انسانها نیز خاموش خواهد شد.

نمونه های عینی و تاریخی معاد

اشاره:

علاوه بر آنچه در بحثهای گذشته پیرامون دلائل امکان معاد گفته شد، قرآن مجید به یک سلسله نمونه های عینی و تاریخی برای معاد در آیات مختلف اشاره کرده است که همه آنها دقیقا مصداق حیات بعد از مرگ است، و مخصوصا روی آنها برای مسأله امکان معاد تکیه می کند، آنها عبارتند از:

1-     داستان «عزیر» پیامبری که یکصد سال مرد و سپس حیات نوین یافت.

2-     داستان ابراهیم و احیای مرغهای چهارگانه او.

3-     داستان اصحاب کهف.

4-     ماجرای کشته بنی اسرائیل و داستان گاو.

البته استدلال به این حوادث تاریخی، فرع بر پذیرش آنها از نظر تاریخی است، و از آنجا که منکران معاد بسیاری از این ماجراهای تاریخی را پذیرفته بودند، یا حداقل در منابع تاریخ آنها وجود داشت و در میان مردم مشهور بود، قرآن مجید به آنها در برابر منکران استدلال می کند.

با این اشاره به قرآن باز می گردیم و گوش جان به نخستین نمونه یعنی به آیات مربوط به داستان عزیر می سپاریم:


1

 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۸۹ساعت 17:0  توسط سید احمد طباطباييان  | 
  بالا