|
اسیران خاک
|
||
|
مطالب این وبلاگ کاملا از منابع مختلف است و حقیر هیچ از خود ننوشته ام |
تفسير نمونه ج : 22ص :524
أَمْ لِلانسنِ مَا تَمَنى(24)فَللَّهِ الاَخِرَةُ وَ الأُولى(25) × وَ كم مِّن مَّلَكٍ فى السمَوَتِ لا تُغْنى شفَعَتهُمْ شيْئاً إِلا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشاءُ وَ يَرْضى(26)
ترجمه:
24 -آيا آنچه انسان تمنا دارد به آن مىرسد ؟
25 -در حالى كه آخرت و دنيا از آن خدا است.
26 -و چه بسيار فرشتگانى كه در آسمانها هستند و شفاعت آنها سودى نمىبخشد مگر بعد از آنكه خدا براى هر كس بخواهد و راضى باشد اجازه ( شفاعت ) دهد.
تفسير : شفاعت هم به اذن او است
اين آيات همچنان خرافه بتپرستى را تعقيب و محكوم مىكند ، و ادامهاى است براى آيات قبل .
نخست به آرزوهاى بى اساس بتپرستان و انتظاراتى كه از بتها داشتند پرداخته مىگويد : آيا آنچه انسان آرزو مىكند به آن مىرسد ؟ ! ( ام للانسان ما تمنى).
آيا ممكن است اين اجسام بى روح و بى ارزش به شفاعت او در پيشگاه خدا برخيزند ؟ و يا در مشكلات و گرفتاريها در دنيا و آخرت به او پناه بدهند ؟
تفسير نمونه ج : 22ص :525
در حالى كه آخرت و دنيا تنها از آن خدا است ( فلله الاخرة و الاولى).
عالم اسباب بر محور اراده او مىچرخد ، و هر موجودى هر چه دارد از بركت وجود او است ، شفاعت از ناحيه او و حل مشكلات نيز به دست قدرت او است .
قابل توجه اينكه نخست از آخرت سخن مىگويد ، و بعد از دنيا ، چرا كه بيشترين چيزى كه فكر انسان را به خود مشغول مىدارد نجات در آخرت است و حاكميت خدا در سراى ديگر از اين سرا آشكارتر مىباشد.
و به اين ترتيب قرآن مشركان را به كلى از شفاعت بتها و حل مشكلات به وسيله آنها مايوس و نوميد مىكند ، و اين بهانه را از دست آنها مىگيرد كه ما به اين علت آنها را پرستش مىكنيم كه شفيعان ما در درگاه خدا باشند : و يقولون هؤلاء شفعائنا عند الله ( يونس - 18).
در تفسير دو آيه فوق احتمال ديگرى نيز وجود دارد و آن توجه دادن به وجود پروردگار ، از طريق عدم دسترسى انسان به آرزوها و خواستههايش ، چرا كه در آيه اول به صورت يك استفهام انكارى مىگويد : آيا انسان به همه آرزوهاى خود دست مىيابد ؟ ! و چون جواب اين سؤال قطعا منفى است ، زيرا انسان هرگز به بسيارى از آرزوهايش نائل نمىشود و به اصطلاح آنرا به گور مىبرد ، اين نشان مىدهد تدبير اين عالم به دست ديگرى است ، و اراده او است كه حاكم بر اين جهان مىباشد ، و لذا در آيه دوم مىگويد چون چنين است پس آخرت و دنيا از آن خدا است .
اين معنىشبيه همان چيزى است كه در گفتار معروف على (عليهالسلام) آمده است عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم : خدا را از ناكام ماندن تصميمها و شكستن ارادهها شناختم ! جمع ميان اين تفسير و تفسير
تفسير نمونه ج : 22ص :526
سابق نيز بعيد نيست.
در آخرين آيه مورد بحث براى تاكيد بيشتر روى همين مساله مىافزايد : چه بسيار فرشتگانى كه در آسمانها هستند و شفاعت آنها هيچگونه سودى نمىبخشد ، مگر بعد از آنكه خدا براى هر كس بخواهد و راضى باشد اجازه شفاعت دهد ( و كم من ملك فى السموات لا تغنى شفاعتهم شيئا الا من بعد ان ياذن الله لمن يشاء و يرضى ) .
جائى كه فرشتگان آسمان با آنهمه عظمت ، حتى به صورت جمعى قادر بر شفاعت نيستند ، جز به اذن و رضاى پروردگار ، از اين بتهاى بى شعور و فاقد هر گونه ارزش چه انتظارى داريد ؟ آنجا كه عقابان تيز پرواز پر و بالشان مىريزد از پشههاى ناتوان چه كارى ساخته است ؟ آيا شرمآور نيست كه مىگوئيد ما اين بتها را مىپرستيم تا شفيعان ما بر درگاه خدا باشند ؟ ! تعبير به كم ( چه بسيار ) در اينجا به معنى عموم است يعنى هيچيك از فرشتگان نمىتوانند بى اذن و رضاى او شفاعت كنند ، زيرا اين تعبير در لغت عرب گاه در معنى جمعى به كار مىرود ، همانگونه كه واژه كثير در آيه 70 سوره اسراء به معنى عموم است : و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا : ما بنى آدم را بر عموم مخلوقات خود برترى بخشيديم و نيز در آيه 223 سوره شعرا در باره شياطين مىخوانيم : و اكثرهم كاذبون : اكثر آنها دروغگو هستند در حالى كه مىدانيم همه آنها دروغگو هستند .
اما فرق ميان اذن و رضا از اين نظر است كه اذن در جائى مىگويند كه شخص رضايت باطنى خويش را آشكار كند ، ولى رضايت اعم از آن
تفسير نمونه ج : 22ص :527
است ، و به معنى ملايمت طبع با انجام كار يا چيزى است ، و از آنجا كه گاه كسى اذنى مىدهد در حالى كه رضايت قلبى ندارد در آيه فوق براى تاكيد بعد از اذن مساله رضا نيز آمده است ، هر چند در مورد خداوند متعال اذن از رضا جدا نيست و تقيه در باره او معنى ندارد .
نكتهها:
1 -گسترش دامنه آرزوها!
آرزو و تمنى از محدود بودن قدرت انسان و ناتوانى او سرچشمه مىگيرد زيرا هر گاه به چيزى علاقه داشت و به آن نرسيد شكل آرزو و تمنى به خود مىگيرد ، و اگر هميشه خواستن توانستن بود و هر چه مىخواست فورا به آن دست مىيافت آرزو معنى نداشت.
البته تمنيات انسان گاهى صادق است و از روح بلند او سرچشمه مىگيرد و عاملى است براى حركت و تلاش و جهاد و سير تكاملى او ، مثل اينكه انسان آرزو مىكند در علم و دانش و تقوى و شخصيت و آبرو سرآمد جهانيان باشد .
ولى بسيار مىشود كه اين آرزوها كاذب است ، و درست بر عكس آرزوهاى صادق مايه غفلت و بيخبرى و تخدير و عقبماندگى است ، مثل آرزوى رسيدن به عمر جاويدان ، و خلود در زمين ، و در اختيار گرفتن تمام اموال و ثروتها ، و حكومت بر همه انسانها و موهومات ديگرى از اين قبيل.
و به همين دليل در روايات اسلامى تشويق شده كه مردم به سراغ آرزوهاى خير بروند ، در حديثى از پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مىخوانيم : من تمنى شيئا و هو لله عز و جل رضى لم يخرج من الدنيا حتى يعطاه : كسى كه تمنى چيزى
تفسير نمونه ج : 22ص :528
كند كه موجب رضاى خدا است از دنيا بيرون نمىرود مگر به آن برسد!.
و از بعضى روايات استفاده مىشود كه هر گاه در دنيا به آن نرسد به ثواب و پاداش آن خواهد رسيد.
2 -سخنى در باره شفاعت
آيه اخير از آياتى است كه به روشنى از امكان شفاعت به وسيله فرشتگان خبر مىدهد ، جائى كه آنها حق شفاعت به اذن و رضاى خدا داشته باشند انبياء و اولياى معصوم به طريق اولى چنين حقى را دارند .
ولى نبايد فراموش كرد كه آيه فوق با صراحت مىگويد : اين شفاعت بى قيد و شرط نيست ، بلكه مشروط به اذن و رضاى خدا است ، و از آنجا كه اذن و رضاى او بى حساب نيست بايد رابطهاى ميان انسان و او باشد تا اجازه شفاعت او را به مقربان درگاهش بدهد ، و اينجاست كه اميد شفاعت به صورت يك مكتب تربيتى براى انسان درمىآيد ، و مانع از گسستن تمام پيوندهاى او با خدا مىشود.
تفسير نمونه ج : 22 ص :529
إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ لَيُسمُّونَ المَْلَئكَةَ تَسمِيَةَ الأُنثى(27) وَ مَا لهَُم بِهِ مِنْ عِلْمٍإِن يَتَّبِعُونَ إِلا الظنَّوَ إِنَّ الظنَّ لا يُغْنى مِنَ الحَْقِّ شيْئاً(28) فَأَعْرِض عَن مَّن تَوَلى عَن ذِكْرِنَا وَ لَمْ يُرِدْ إِلا الْحَيَوةَ الدُّنْيَا(29) ذَلِك مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِإِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضلَّ عَن سبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى(30)
ترجمه:
27 -كسانى كه به آخرت ايمان ندارند فرشتگان را دختر ( خدا ) نامگذارى مىكنند.
28 -آنها هرگز به اين سخن يقين ندارند تنها از ظن وگمان بى پايه پيروى مىنمايند ، با اينكه گمان هرگز انسان را بى نياز از حق نمىكند.
29 -حال كه چنين است از اينها كه از ذكر ما روى مىگردانند و جز زندگى مادى دنيا را نمىطلبند ، اعراض كن.
30 -اين آخرين حد آگاهى آنها است ، پروردگار تو كسانى را كه از راه او گمراه شدهاند به خوبى مىشناسد ، و هدايت يافتگان را از همه بهتر مىداند.
تفسير نمونه ج : 22ص :530
تفسير : ظن و گمان هرگز كسى را به حق نمىرساند
اين آيات همچنان موضوع آيات قبل را در زمينه نفى عقائد مشركان تعقيب مىكند.
نخست مىفرمايد:كسانى كه ايمان به آخرت ندارند فرشتگان را دختر ( خدا ) نامگذارى مىكنند : ( ان الذين لا يؤمنون بالاخرة ليسمون الملائكة تسمية الانثى).
آرى اين سخن زشت و شرمآور تنها از كسانى سر مىزند كه به حساب و جزاى اعمال معتقد نيستند كه اگر عقيده داشتند اينچنين جسورانه سخن نمىگفتند ، سخنى كه كمترين دليلى بر آن ندارند ، بلكه دلائل عقلى نشان مىدهد نه خداوند فرزندى دارد نه فرشتگان دخترند تعبير به تسمية الانثى اشاره به همان است كه در آيات قبل گفته شد كه اين سخنان نامهائى است بى محتوى و اسمائى است بى مسمى ، و به عبارتديگر از حدود نامگذارى تجاوز نمىكند ، و هيچ واقعيتى را در بر ندارد.
سپس به يكى از دلائل روشن بطلان اين نامگذارى اشاره كرده ، مىافزايد : آنها به اين سخن علم و يقين ندارند ، بلكه از ظن و گمان بى پايه پيروى مىكنند حال آنكه گمان هرگز انسان را بى نياز از حق نمىكند و كسى را به حق نمىرساند ( و ما لهم به من علم ان يتبعون الا الظن و ان الظن لا يغنى من الحق شيئا).
انسان متعهد و معتقد هرگز سخنى را بدون علم و آگاهى نمىگويد ، و نسبتى را به كسى بى دليل نمىدهد ، تكيه بر گمان و پندار كار شيطان و انسانهاى
تفسير نمونه ج : 22ص :531
شيطان صفت است ، و قبول خرافات و موهومات نشانه انحراف و بى عقلى است.
روشن است واژه ظن ( گمان ) دو معنى متفاوت دارد : گاه به معنى گمانهاى بى پايه است كه طبق تعبيرات آيات قبل همرديف هواى نفس و اوهام و خرافات است ، منظور از اين كلمه در آيات مورد بحث همين معنى است.
معنى ديگر : گمانهائى است كه معقول و موجه است و غالبا مطابق واقع و مبناى كار عقلا در زندگى روزمره مىباشد ، مانند شهادت شهود در محكمه و دادگاه ، يا قول اهل خبره و يا ظواهر الفاظ و امثال آن كه اگر اينگونه گمانها را اززندگى بشر برداريم و تنها تكيه بر يقين قطعى كنيم نظام زندگى به كلى متلاشى مىشود.
بدون شك اين قسم از ظن داخل در اين آيات نيست ، و شواهد فراوانى در خود اين آيات بر اين معنى وجود دارد ، و به تعبير ديگر قسم دوم در حقيقت يكنوع علم عرفى است نه گمان ، بنابر اين كسانى كه با اين آيه ( ان الظن لا يغنى من الحق شيئا ) و مانند آن براى نفى حجيت ظن به طور كلى استدلال كردهاند قابل قبول نيست.
اين نكته نيز قابل توجه است كه ظن در اصطلاح فقها و اصوليين به معنى اعتقاد راجح است ( اعتقادى كه يك طرف احتمال در نظر انسان ترجيح داشته باشد ) ولى در لغت مفهوم گستردهاى دارد كه حتى به وهم و احتمالات ضعيف نيز گفته مىشود ، و ظن بت پرستان از همين قبيل بود ، خرافهاى به صورت يك احتمال ضعيف در مغزشان ظاهر مىشد ، سپس هواى نفس به فعاليت برمىخاست و آنرا تزيين مىكرد ، و احتمال ديگر را كه در مقابل آن قرار داشت و قويتر بود به دست فراموشى مىسپرد و تدريجا به صورت يك اعتقاد راسخ درمىآمد ، در حالى كه هيچ پايهاى نداشت .
تفسير نمونه ج : 22ص :532
سپس براى اينكه روشن كند اين گروه اهل استدلال و منطق نيستند ، و حب دنيا و فراموش كردن ياد خدا آنها را در لجنزار اين موهومات و خرافات غوطهور ساخته ، مىافزايد : چون چنين است از كسانى كه از ياد ما اعراض كردهاند ، و جز زندگى مادى دنيا را نمىخواهند و نمىجويند ، روى بگردان و به آنها اعتنا مكن كه شايسته سخن نيستند ! ( فاعرض عمن تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحياة الدنيا ) .
منظور از ذكر خدا به عقيده بعضى از مفسران قرآن است ، و گاه احتمال داده شده كه منظور دلائل منطقى و عقلى است كه انسان را به خدا مىرساند ، و نيز احتمال دادهاند همان ياد خدا است كه نقطه مقابل غفلت است.
ولى ظاهر اين است كه اين تعبير مفهوم گستردهاى دارد كه هر گونه توجه به خدا را چه از طريق قرآن ، و دليل عقل ، و چه از طريق سنت ، و ياد قيامت شامل مىگردد .
ضمنا اين نكته نيز از آيه استفاده مىشود كه رابطهاى در ميان غفلت از ياد خدا ، و اقبال به ماديات ، و زرق و برق دنيا وجود دارد ، و قابل توجه اينكه در ميان اين دو تاثير متقابل است ، غفلت از ياد خدا انسان را به سوى دنياپرستى سوق مىدهد ، همانگونه كه دنياپرستى انسان را از ياد خدا غافل مىسازد ، و اين هر دو با هواپرستى همراه است ، و طبعا خرافاتى كه هماهنگ با آن باشد در نظر انسان جلوه مىكند و تدريجا تبديل به يك اعتقاد مىشود .
شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه امر به اعراض از اين گروه هرگز منافاتى با تبليغ رسالت كه وظيفه اصلى پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) است ندارد ، چرا كه تبليغ و انذار و بشارت مخصوص مواردى است كه حداقل احتمال تاثير وجود داشته باشد ، آنجا كه يقين به عدم تاثير است نبايد نيروها را به هدر داد ، و بعد از اتمام حجت بايد اعراض كرد.
تفسير نمونه ج : 22ص :533
اين نيز قابل توجه است كه اين دستور مخصوص پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) نيست ، بلكه همه مناديان راه حق را شامل مىشود ، تا نيروهاى ارزشمند تبليغى خود را تنها در زمينههائى صرف كنند كه اميد اثر است ، اما دنيا پرستان مغرور سياه دلى كه هيچ اميدى به هدايتشان نيست بايد بعد از اتمام حجت آنها را به حال خود رها ساخت ، تا خداوند در باره آنها داورى كند .
در آخرين آيه مورد بحث براى اثبات انحطاط فكرى اين گروه مىافزايد : اين است آخرين حد معلومات آنها ! ( ذلك مبلغهم من العلم).
آرى اوج افكار آنها به اينجا منتهى شده كه افسانه دختران خدا را در باره ملائكه طرح كنند ، و در ظلمات اوهام و خرافات دست و پا زنند ، واين است آخرين نقطه همت آنها كه خدا را به فراموشى بسپارند و اقبال به دنيا كنند ، و تمام شرف و حيثيت انسانى خود را با درهم و دينارى معاوضه نمايند.
و در پايان مىگويد : پروردگار تو كسانى را كه از راه او گمراه شدهاند به خوبى مىشناسد ، و هدايت يافتگان را نيز از همه بهتر مىداند ( ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بمن اهتدى).
جمله ذلك مبلغهم من العلم مىتواند اشاره به خرافاتى همچون بت - پرستى و فرشتگان را دختران خدا دانستن باشد ، يعنى نهايت آگاهى اين گروه همين موهومات است.
يا اشاره به دنياپرستى و اسارت آنها در چنگال ماديات ، يعنى نهايت فهم و شعورشان اين است كه به خواب و خور و عيش و نوش و متاع فانى و زودگذر و زرق و برق دنيا قناعت كردهاند .
در دعاى معروفى كه در اعمال ماه شعبان از پيغمبر گرامى اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلّم)
تفسير نمونه ج : 22ص :534
نقل شده مىخوانيم : و لا تجعل الدنيا اكبر همنا و لا مبلغ علمنا : خداوندا دنيا را بزرگترين مشغوليات فكرى ما و نهايت علم و آگاهى ما قرار مده.
پايان آيه اشاره به اين حقيقت است كه خداوند هم گمراهان را به خوبى مىشناسد و هم هدايت يافتگان را، يكى را مشمول غضبش و ديگرى را مشمول لطفش مىسازد ، و در قيامت هر كدام را بر طبق اعمالشان جزا خواهد داد.
نكته : سرمايه دنيا پرستان
قابل توجه اينكه در آيات فوق در عين اينكه براى دنيا پرستان علمى قائل شده آنها را گمراه مىشمرد ، اين دليل بر آن است كه از ديدگاه قرآن علومى كه هدف نهائيش تنها وصول به ماديات باشد ، و در ماوراى آن هدفى والاتر تعقيب نكند علم نيست ، ضلالت و گمراهى است ، و اتفاقا تمام بدبختيهائى كه در دنياى امروز وجود دارد ، تمام جنگها و خونريزيها ظلمها و تجاوزها ، فسادها و آلودگيها ، از همين علوم ضلالت آفرين سرچشمه مىگيرد ، از كسانى كه مبلغ و منتهاى علمشان همان حيات دنياست ، و افق ديدشان از نيازهاى حيوانيشان فراتر نمىرود ! آرى تا علم ابزارى براى اهداف والاترى نشود جهل است ، و تا سرچشمه نور ايمان و وسيلهاى در مسير آن نگردد ضلال است .
تفسير نمونه ج : 22ص :535
وَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ لِيَجْزِى الَّذِينَ أَسئُوا بِمَا عَمِلُوا وَ يجْزِى الَّذِينَ أَحْسنُوا بِالحُْسنى(31) الَّذِينَ يجْتَنِبُونَ كَبَئرَ الاثْمِ وَ الْفَوَحِش إِلا اللَّمَمَإِنَّ رَبَّك وَسِعُ الْمَغْفِرَةِهُوَ أَعْلَمُ بِكمْ إِذْ أَنشأَكم مِّنَ الأَرْضِ وَ إِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فى بُطونِ أُمَّهَتِكُمْفَلا تُزَكُّوا أَنفُسكُمْهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى(32)
ترجمه:
31 -براى خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است تا بدكاران را به خاطر اعمال بدشان كيفر دهد ، و نيكوكاران را در برابر اعمال نيكشان پاداش.
32 -همانها كه از گناهان كبيره و اعمال زشت ، جز صغيره ، دورى مىكنند ، آمرزش پروردگار تو گسترده است ، او نسبت به شما از همه آگاهتر است ، از آن هنگام كه شما را از زمين آفريد ، و در آنموقع كه به صورت جنينهائى در شكم مادرانتان بوديد ، پس خودستائى نكنيد چرا كه او پرهيزگاران را بهتر مىشناسد.
تفسير : خودستائى نكنيد ، او شما را بهتر مىشناسد!
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از علم خداوند نسبت به گمراهان و هدايت يافتگان بود ، در آيات مورد بحث در ادامه همين سخن مىافزايد : براى
تفسير نمونه ج : 22ص :536
خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ( و لله ما فى السموات و ما فى الارض).
مالكيت مطلقه در عالم هستى از آن او است ، و نيز حاكميت مطلقه از آن او ، و به همين دليل تدبير عالمهستى نيز به دست او است ، و چون چنين است جز او شايسته عبوديت و شفاعت نيست.
هدف بزرگ او از اين آفرينش گسترده اين است كه انسان يعنى گل سرسبد عالم هستى را با برنامههاى تكوينى و تشريعى و تعليم و تربيت انبياء در مسير تكامل پيش برد.
لذا در پايان آيه به عنوان نتيجه اين مالكيت مىفرمايد : غرض اين است كه بدكاران را به خاطر اعمال بدشان كيفر دهد ، و نيكوكاران را در برابر اعمال نيكشان پاداش ( ليجزى الذين اسائوا بما عملوا و يجزى الذين احسنوا بالحسنى).
سپس به توصيف اين گروه نيكوكار پرداخته ، چنين مىگويد : آنها كسانى هستند كه از گناهان كبيره و اعمال زشت دورى مىكنند و اگر گناهى از آنها سر زند تنها صغيره است ( الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الا اللمم ) .
كبائر جمع كبيره و اثم در اصل به معنى عملى است كه انسان را
تفسير نمونه ج : 22ص :537
از خير و ثواب دور مىكند ، لذا معمولا به گناهان اطلاق مىشود.
لمم ( بر وزن قلم ) به گفته راغب در مفردات به معنى نزديك شدن به گناه است ، و از گناهان صغيره نيز تعبير به لمم مىشود ، اين واژه در اصل از ماده المام گرفته شده كه به معنى نزديك شدن به چيزى بدون انجام آن است و گاه به اشياء قليل و كم نيز اطلاق شده است ( اطلاق آن بر گناه صغيره نيز به همين جهت است ) .
مفسران نيز تفسيرهائى در همين حدود براى لمم ذكر كردهاند ، بعضى آنرا به گناه صغيره ، و بعضى به نيت معصيت بدون انجام آن ، و بعضى به معاصى كم اهميت تفسير كردهاند.
گاه نيز گفته شده است كه لمم هر گونه گناه را اعم از صغيره و كبيره شامل مىشود مشروط بر اينكه عادت نشده باشد ، و گاه گاه اتفاق بيفتد ، و انسان متذكر گردد و توبه كند.
در روايات اسلامى نيز تفسيرهاى گوناگونى براى اين واژه آمده است ، در حديثى از امام صادق مىخوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود : هو الذنب يلم به الرجل فيمكث ما شاء الله ، ثم يلم به بعد : منظور گناهى است كه انسان به سراغ آن مىرود سپس مدتى از گناه خوددارى كرده بار ديگر به آن آلوده مىشود ( و هرگز كار هميشگى او نيست ) .
در حديث ديگرى نيز از همان امام (عليهالسلام) مىخوانيم : اللمم الرجل يلم به الذنب فيستغفر الله منه : لمم آن است كه انسان به سراغ گناهى رود سپس از آن استغفار كند.
روايات ديگرى نيز به همين معنى نقل شده است.
تفسير نمونه ج : 22ص :538
قرائن موجود در آيه نيز گواهى مىدهد كه لمم به معنى گناهانى است كه احيانا از انسان سر مىزند ، سپس متوجه مىشود و آنرا ترك مىگويد ، زيرا استثناء لمم از كبائر ( با توجه به اينكه ظاهر استثناء ، استثناء متصل است ) گواهى است بر اين معنا .
بعلاوه در جمله بعد قرآن مىگويد : آمرزش پروردگار تو گسترده است ( ان ربك واسع المغفرة).
اين نيز دليلى است بر اينكه گناهى از او سر زده كه نياز به غفران پروردگار دارد ، نه تنها قصد و نيت و نزديك شدن به گناه بى آنكه آنرا مرتكب شده باشد.
به هر حال منظور اين است كه نيكوكاران ممكن است لغزشى داشته باشند ، ولى گناه بر خلاف طبع و سجيه آنهاست ، روح و قلب آنها همواره پاك است و آلودگيها جنبه عرضى دارد ، و لذا به محض ارتكاب گناه پشيمان مىشوند و از خدا تقاضاى بخشش مىكنند ، چنانكه در آيه 201 اعراف مىخوانيم : ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون : پرهيزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسههاى شيطانى كه پيرامون وجود آنها در گردش است مىشوند به ياد خدا مىافتند و بينا مىگردند ( و توبه مىكنند ) .
نظير همين معنى در آيه 135 سوره آل عمران نيز آمده است كه در توصيف متقين و محسنين مىفرمايد : و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم : آنها كسانى هستند كه وقتى مرتكب عمل زشتى شوند ، يا به خود ستمى كنند بياد خدا مىافتند و براى گناهانشان آمرزش مىطلبند .
اينها همه گواه بر تفسيرى است كه براى لمم گفته شد.
در اينجا با حديث ديگرى از امام صادق (عليهالسلام) اين بحث را پايان مىدهيم
تفسير نمونه ج : 22ص :539
كه در پاسخ سؤال از تفسير آيه مورد بحث فرمود : اللمام العبد الذى يلم بالذنب بعد الذنب ليس من سليقته ، اى من طبيعته : انجام دهنده لمم بندهاى است كه گاه گناه از او سر مىزند ولى طبيعت او نيست .
در دنباله آيه براى تاكيد عدالت پروردگار ، در مساله پاداش و كيفر از علم بى پايان او كه همه بندگان و اعمالشان را فرا مىگيرد سخن مىگويد ، و مىفرمايد : او نسبت به شما از همه آگاهتر است ، از آن هنگام كه شما را از زمين آفريد ، و در آن موقع كه به صورت جنينهائى در شكم مادرانتان بوديد ( هو أعلم بكم إذ أنشأكم من الأرض و إذا أنتم أجنة في بطون أمهاتكم).
آفرينش انسان از زمين يا به اعتبار خلقت نخستين او از طريق حضرت آدم است كه از خاك آفريده شده ، و يا به اعتبار اين است كه تمام مواد تشكيلدهنده وجود انسان از زمين گرفته شده ، كه از طريق تغذيه در تركيببندى نطفه ، و سپس در مراحل پرورش جنين مؤثر است ، و در هر حال هدف اين است كه خداوند از همان زمان كه ذرات وجود شما در لابلاى خاكهاى زمين بود و از آن روز كه نطفه ناچيزى در رحم مادر در درون پردههاى ظلمانى رحم بوديد از تمام جزئيات وجود شما آگاه بوده است ، با اين حال چگونه ممكن است از اعمال شما بيخبر باشد ؟ ! اين تعبير ضمنا مقدمهاى است براى سخن بعد كه مىفرمايد : پس خودستائى نكنيد ، و از پاك بودن خود سخن مگوئيد ، چرا كه او پرهيزگاران را از همه بهترمىشناسد ( فلا تزكوا انفسكم هو اعلم بمن اتقى).
نه نيازى به معرفى شما دارد ، و نه شرح اعمال نيكتان ، او هم از اعمال شما آگاه است ، و هم از ميزان خلوص نيتتان ، و حتى شما را از خودتان بهتر
تفسير نمونه ج : 22ص :540
مىشناسد ، و از صفات درونى و اعمال برونى به خوبى آگاه است.
بعضى از مفسران گفتهاند اين آيه در مورد گروهى نازل شد كه بعد از انجام نماز و روزه در مقام مدح خويش بر مىآمدند و مىگفتند : نماز ما چنين بود ، و روزه ما چنان ! آيه فوق نازل شد و آنها را از اين كار نهى كرد.
نكتهها:
1 -علم بى پايان خدا
باز در اين آيات به مساله علم خدا و وسعت بى انتهاى آن اشاره شده ، ولى تعبير تعبير تازهاى است ، چرا كه روى دو نكته تكيه مىكند كه از خفىترين و پيچيدهترين حالات انسان است : حالت آفرينش انسان از خاك كه هنوز عقول دانشمندان در آن حيران است ، كه چگونه ممكن است موجود زندهاى از موجود بى جان به وجود آيد ؟ قطعا چنين امرى در گذشته واقع شده خواه در مورد انسان يا جانداران ديگر ، ولى تحت چه شرائطى معلوم نيست ، آنقدر اين مساله پيچيده و مرموز است كه تاكنون اسرار آن از علم و دانش بشر مكتوم مانده.
ديگر مساله تحولات اسرارآميز وجود انسان در دوران جنينى است كه آن نيز از مرموزترين كيفيات خلقت انسان است ، هر چند شبحى از آن براى علم و دانش بشر كشف شده ، اما هنوز مسائل اسرارآميز و سؤالات بدون پاسخ در باره جنين كم نيست.
كسى كه در اين دو حالت از تمام اسرار وجود انسان و تحولات و تغييرات آن آگاه است و او را هدايت و رهبرى و تربيت مىكند چگونه ممكن است از
تفسير نمونه ج : 22ص :541
اعمال و افعال او با خبر نباشد ، و جزاى هر كدام را به اندازه لازم ندهد ؟ پس اين علم بى پايان پشتوانه عدالت مطلقه او است.
2 -كبائر الاثم چيست ؟
در مورد گناهان كبيره كه در چند آيه قرآن به آن اشاره شده مفسران از يكسو ، و فقهاء و محدثان از سوى ديگر سخن بسيار گفتهاند.
بعضى همه گناهان را كبيره مىدانند ، چون در برابر خداوند بزرگ هر گناهى بزرگ است.
در حالى كه بعضى ديگر كبيره و صغيره را امر نسبى تلقى كرده ، و هر گناهى را نسبت به گناه مهمتر صغيره مىدانند ، و نسبت به گناه كوچكتر كبيره.
جمعى نيز معيار در كبيره بودن را وعده عذاب الهى نسبت به آن در متن قرآن دانستهاند.
گاه نيز گفته شده كه گناه كبيره هر گناهى است كه حدشرعى در مورد آن جارى مىگردد.
ولى از همه بهتر اينكه گفته شود با توجه به اينكه تعبير به كبيره دليل بر عظمت گناه است هر گناهى كه يكى از شرائط زير را داشته باشد كبيره محسوب مىشود : الف - گناهانى كه خداوند وعده عذاب در باره آن داده است.
ب - گناهانى كه در نظر اهل شرع و لسان روايات با عظمت ياد شده.
ج - گناهانى كه در منابع شرعى بزرگتر از گناهى شمرده شده كه جزء كبائر است.
تفسير نمونه ج : 22ص :542
د - و بالاخره گناهانى كه در روايات معتبر تصريح به كبيره بودن آن شده است.
در روايات اسلامى تعداد كبائر مختلف ذكر شده ، در بعضى تعداد آنها هفت گناه ( قتل نفس ، عقوق والدين ، رباخوارى ، بازگشت به دار الكفر بعد از هجرت ، نسبت زنا به زنان پاكدامن دادن ، خوردن مال يتيم و فرار از جهاد ) .
و در بعضى ديگر تعداد آن هفت گناه شمرده شده با اين تفاوت كه بجاى عقوق والدين كلما اوجب الله عليه النار ( آنچه خداوند دوزخ را براى آن واجب كرده ) ذكر شده است.
در بعضى ديگر تعداد آنها ده گناه ، و در بعضى نوزده گناه ، و در بعضى تعداد بسيار بيشترى ديده مىشود.
اين تفاوت در شمارش تعداد كبائر به خاطر آن است كه همه گناهانكبيره نيز يكسان نيست ، بلكه بعضى از اهميت بيشترى برخوردار است ، و به تعبير ديگر اكبر الكبائر است ، بنابر اين تضادى در ميان آنها وجود ندارد.
3 -خودستائى و تزكيه نفس
زشتى اين كار تا حدى است كه اين مطلب به صورت يك ضربالمثل درآمده كه تزكية المرء نفسه قبيحه : خودستائى زشت و ناپسند است.
سرچشمه اصلى اين عمل ناپسند عدم شناخت خويشتن است چرا كه اگر انسان خود را به خوبى بشناسد كوچكى خود را در برابر عظمت پروردگار،
تفسير نمونه ج : 22ص :543
و ناچيز بودن اعمالش را در برابر مسؤليتهاى سنگينى كه بر عهده دارد ، و نعمتهاى عظيمى را كه خدا به او بخشيده بداند هرگز گام در جاده خودستائى نخواهد گذاشت غرور و غفلت و خود برتربينى و تفكرات جاهلى نيز انگيزههاى ديگرى براى اين كار زشت است .
خودستائى از آنجا كه بيانگر اعتقاد انسان به كمال خويشتن است مايه عقبماندگى او است ، چرا كه رمز تكامل اعتراف به تقصير و قبول وجود نقصها و ضعفها است.
به همين دليل اولياى خدا هميشه معترف به تقصير خود در برابر وظائف الهى ، بودند ، و مردم را از خودستائى و بزرگ شمردن اعمال خويش نهى مىكردند.
در حديثى از امام باقر (عليهالسلام) در تفسير آيه مورد بحث ( فلا تزكوا انفسكم ) آمده است : لا يفتخر احدكم بكثرة صلاته و صيامه و زكاته و نسكه ، لان الله عز و جل اعلم بمن اتقى : هيچ كس از شما نبايد به فزونى نماز و روزه و زكات و مناسك حج و عمره افتخار كند زيرا خداوند پرهيزگاران شما را از همه بهتر مىشناسد .
امير مؤمنان على (عليهالسلام) در يكى از نامههائى كه براى معاويه نوشته ، و مسائل بسيار مهمى را در آن ياد آورى كرده ، مىفرمايد : و لو لا ما نهى الله عنه من تزكية المرء نفسه لذكر ذاكر فضائل جمة ، تعرفها قلوب المؤمنين ، و لا تمجها آذان السامعين : اگر نه اين بود كه خداوند از خودستائى نهى كرده ، گوينده ، فضائل فراوانى را بر مىشمرد كه دلهاى آگاه مؤمنان با آن آشناست ، و گوشهاى شنوندگان از شنيدنش ابا ندارد ( منظور از گوينده خود امام (عليهالسلام)
تفسير نمونه ج : 22ص :544
است).
در اين زمينه بحث مشروحى در جلد سوم ذيل آيه 49 سوره نساء نيز آمده است ( صفحه 413 به بعد).
ناگفته نماند كه گاه ضرورتهائى ايجاب مىكند كه انسان خود را با تمام امتيازاتى كه دارد معرفى كند ، چرا كه بدون آن هدفهاى مقدسى پايمال مىگردد ، ميان اينگونه سخنان ، با خودستائى و تزكيه نفس تفاوت بسيار است .
نمونه اين سخن خطبه امام سجاد (عليهالسلام) در مسجد شام است ، در آن هنگام كه مىخواهد خود و خاندانش را به مردم شام معرفى كند ، تا توطئه بنى اميه در زمينه خارجى بودن شهيدان كربلا عقيم گردد ، و نقشههاى شيطانى آنها نقش بر آب شود.
در روايتى از امام صادق (عليهالسلام) نيز مىخوانيم هنگامى كه از مساله ستايش خويشتن سؤال كردند فرمود : گاه به خاطر ضرورتهائى لازم مىشود سپس به دو مورد از سخنان انبيا كه در قرآن آمده است استدلال كرد : نخست يوسف كه به عزيز مصر پيشنهاد كرد او را خزانهدار كشور مصر كند ، و افزود : انى حفيظ عليم : من نگاهبان آگاهى هستم و ديگرى در مورد پيامبر بزرگ خدا هود كه قوم خود را مخاطب ساخته گفت : انا لكم ناصح امين : من براى شما خيرخواه امينى مىباشم .
تفسير نمونه ج : 22ص :545
أَ فَرَءَيْت الَّذِى تَوَلى(33) وَ أَعْطى قَلِيلاً وَ أَكْدَى(34) أَ عِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى(35) أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فى صحُفِ مُوسى(36) وَ إِبْرَهِيمَ الَّذِى وَفى(37) أَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى(38) وَ أَن لَّيْس لِلانسنِ إِلا مَا سعَى(39) وَأَنَّ سعْيَهُ سوْف يُرَى(40) ثمَّ يجْزَاهُ الْجَزَاءَ الأَوْفى(41)
ترجمه:
33 -آيا آن كس را كه از اسلام ( يا انفاق ) روى گردان شد مشاهده كردى ؟!
34 -و كمى عطا كرد و از بيشتر امساك نمود.
35 -آيا نزد او علم غيب است و مىبيند ( كه ديگران مىتوانند گناهان او را بر دوش گيرند).
36 -يا از آنچه در كتب موسى نازل گرديده با خبر نشده است ؟
تفسير نمونه ج : 22ص :546
37 -و در كتب ابراهيم همان كسى كه وظيفه خود را به طور كامل ادا كرد.
38 -كه هيچكس بار گناه ديگرى را بر دوش نمىگيرد.
39 -و اينكه براى انسان بهرهاى جز سعى و كوشش او نيست.
40 -و اينكه سعيش به زودى ديده مىشود ( و به نتيجهاش مىرسد).
41 -سپس به او جزاى كافى داده خواهد شد.
شان نزول:
غالب مفسران براى آيات فوق شان نزولى نقل كردهاند ولى اين شان نزولها هماهنگ نيست آنچه بيشتر در ميان آنها معروف است دو شان نزول زير است:
1 -اين آيات ناظر به ماجراى عثمان است ، او اموال فراوانى داشت و از اموال خود انفاق مىكرد ، يكى از بستگان او بنام عبد الله بن سعد گفت : اگر به اين وضع ادامه دهى چيزى براى تو باقى نمىماند ، عثمانگفت : من گناهانى دارم كه مىخواهم به اين وسيله رضا و عفو الهى را جلب كنم ، عبد الله گفت : اگر شتر سواريت را با جهازش به من دهى من تمام گناهانت را به گردن مىگيرم ! عثمان چنين كرد ، و بر اين قرارداد گواه گرفت ، و بعد از آن از انفاق خوددارى كرد ( آيات فوق نازل شد و اين كار را شديدا نكوهش كرد ، و اين حقيقت را روشن ساخت كه هيچكس نمىتواند بار گناه ديگرى را بر دوش گيرد و نتيجه سعى و تلاش هر كس به خود او مىرسد).
2 -آيه در باره وليد بن مغيره است ، او به سوى پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) آمد و به اسلام نزديك شد ، بعضى از مشركان او را سرزنش كرده ، گفتند : آئين بزرگان
تفسير نمونه ج : 22ص :547
ما را رها كردى ، آنها را گمراه شمردى ، و گمان كردى آنها در آتش دوزخند ! او گفت : راستى من از عذاب خدا مىترسم ! ، شخص سرزنش كننده گفت : اگر چيزى از اموالت را به من دهى و به سوى شرك بازگردى من عذاب تو را بر گردن مىگيرم ! وليد بن مغيره اين كار را كرد ، ولى مالى را كه بنا بود بپردازد جز قسمت كمى از آن را نپرداخت ! آيه فوق نازل شد و وليد را بر روى گرداندن از ايمان نكوهش كرد.
تفسير : هر كس مسئول اعمال خويش است
در آيات گذشته سخن از اين بود كه خداوند بدكاران را در برابر اعمال بدشان كيفر مىدهد و نيكوكاران را پاداش ، چون ممكن است بعضى تصور كنند مىشود كسى را به گناه ديگرى كيفر داد ، يا گناه ديگرى را بر گردن گرفت آيات در مقام نفى اين توهم برآمده ، و اين اصل مهم اسلامى را كه نتيجه اعمال هر كس فقط به خود او باز مىگردد تشريح مىكند : نخست مىفرمايد : آيا آن كس را كه از اسلام ( يا از انفاق ) روى گرداند مشاهده كردى ؟ ! ( أ فرأيت الذى تولى).
و كمى مال داد و از انفاق ( يا از پرداخت مال بيشتر ) امساك كرد ( به گمان اينكه ديگرى مىتواند بار گناهان او را بر دوش گيرد ) ( و اعطى
تفسير نمونه ج : 22ص :548
قليلا و اكدى).
آيا او علم غيب دارد ، و مىبيند كه ديگران مىتوانند گناهان او را به دوش گيرند ) ؟ ! ( أ عنده علم الغيب فهو يرى).
چه كسى از قيامت آمده و براى آنها خبر آورده است كه افراد مىتوانند رشوه گيرند و گناه ديگران را بر گردن نهند ؟ ! يا چه كسى از سوى خدا آمده و به آنها خبر داده است كه خدا به اين معامله راضى است ؟ ! جز اين است كه اوهامى را به هم بافتهاند ، و براى فرار از زير بار مسئوليتها خود را در تارو پود اين اوهام گرفتار ساختهاند ؟ ! بعد از اين اعتراض شديد قرآن به بيان يك اصل كلى كه در ساير آئينهاى آسمانى نيز بوده است ، پرداخته ، چنين مىگويد : آيا كسى كه با اين وعدههاى خيالى دست از انفاق ( يا ايمان ) برداشته ، و مىخواهد خود را با پرداختن مختصر مالى از كيفر الهى رهائى بخشد ، از آنچه در كتب موسى نازل گرديده با خبر نشده است ؟ ! ( أم لم ينبا بما فى صحف موسى).
و همچنين آنچه در كتاب ابراهيم نازل شده ، همان ابراهيم كه وظيفه خود را به طور كامل ادا كرد ( و ابراهيم الذى وفى).
همان پيامبر بزرگى كه به تمام عهد و پيمانهاى الهى وفا كرد ، حق رسالت او را ادا نمود ، و براى تبليغ آئين او از هيچ مشكل و تهديد و آزارى نهراسيد ،
تفسير نمونه ج : 22ص :549
همان كسى كه در بوته امتحانات مختلف قرار گرفت ، و حتى فرزندش را به فرمان خدا به قربانگاه برد و كارد بر گلوى او گذارد ، و از تمام اين امتحانات سربلند و سرفراز بيرون آمد و مقام والاى رهبرى خلق را به او عطا فرمود چنانكه در آيه 124 سوره بقره مىخوانيم : و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما : به خاطر بياور زمانى را كه خداوند ابراهيم را با دستوراتى آزمود ، و او از عهده همه اين امتحانات برآمد و آنها را تكميل كرد و خداوند به او فرمود من تو را پيشواى مردم قرار دادم .
بعضى از مفسران در توضيح اين آيه گفتهاند بذل نفسه للنيران ، و قلبه للرحمن و ولده للقربان و ما له للاخوان : ابراهيم در راه خدا تن را به آتش سپرد و قلبش را به خدا ، و فرزندش را به قربانى ، و اموالش را به برادران و ياران.
آيا با خبر نشده است كه در تمام اين كتب آسمانى اين حكم نازل شده كه هيچكس بار گناه ديگرى را بر دوش نمىكشد ؟ ! ( الا تزر وازرة وزر اخرى).
وزر در اصل از وزر ( بر وزن خطر ) گرفته شده كه به معنى پناهگاههاى كوهستانى است ، سپس واژه وزر به بارهاى سنگين اطلاق گرديده به خاطر شباهتى كه با سنگهاى عظيم كوه دارد ، و بعد از آن به گناه نيز اطلاق شده چرا كه بار سنگينى بر دوش انسان مىنهد .
منظور از وازره انسانى است كه تحمل وزر مىكند.
تفسير نمونه ج : 22ص :550
سپس براى توضيح بيشتر مىافزايد : آيا خبر ندارد كه در اين كتب آسمانى آمده است براى انسان بهرهاى جز سعى و كوشش او نيست ؟ ! ( و ان ليس للانسان الا ما سعى).
سعى در اصل به معنى راه رفتن سريع است كه به مرحله دويدن نرسيده ، ولى غالبا به معنى تلاش و كوشش به كار مىرود ، چرا كه به هنگام تلاش و كوشش در كارها انسان حركات سريعى انجام مىدهد ، خواه كار خير باشد يا شر .
جالب اينكه نمىفرمايد : بهره انسان كارى است كه انجام داده ، بلكه مىفرمايد تلاشى است كه از او حاصل شده است ، اشاره به اينكه مهم تلاش و كوشش است هر چند انسان احيانا به مقصد و مقصودش نرسد كه اگر نيتش خير باشد خدا پاداش خير به او مىدهد ، چرا كه او خريدار نيتها و ارادههاست ، نه فقط كارهاى انجام شده ! و آيا خبر ندارد كه سعى و كوشش او به زودى ديده مىشود ؟ ! ( و ان سعيه سوف يرى ) .
نه تنها نتيجههاى اين سعى و تلاش ، چه در مسير خير باشد يا شر ، بلكه خود اعمال او ، در آن روز در برابرش آشكار مىشود ، همانگونه كه در جاى ديگر مىفرمايد : يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا : روزى كه هر كس اعمال نيكى را كه انجام داده حاضر مىبيند ( آل عمران - 30).
و نيز در باره مشاهده اعمال نيك و بد در قيامت در سوره زلزال آيه 7 و 8
تفسير نمونه ج : 22ص :551
مىخوانيم : فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره : هر كس به قدر سنگينى ذرهاى كار خير كرده باشد آنرا مىبيند ، و هر كس به اندازه سنگينى ذرهاى كار بد كرده باشد آنرا خواهد ديد ! سپس در برابر عملش به او جزاى كافى داده مىشود ( ثم يجزاه الجزاء الاوفى ) .
منظور از جزاء أوفى جزائى است كه درست به اندازه عمل باشد ، البته اين منافات با تفضل الهى در مورد اعمال نيك به ده برابر ، يا صدها ، و هزاران برابر ندارد ، و اينكه بعضى از مفسران جزاء اوفى را به معنى پاداش بيشتر در مورد حسنات گرفتهاند صحيح به نظر نمىرسد زيرا اين آيه گناهان را نيز شامل مىشود ، بلكه گفتگوى اصلى آيه در مورد وزر و گناه است ( دقت كنيد ) .
نكتهها:
1 -سه اصل مهم اسلامى
در آيات فوق اشاره به سه اصل از اصول مسلم اسلامى آمده ، كه در كتب
تفسير نمونه ج : 22ص :552
آسمانى پيشين نيز به عنوان اصول مسلمى شناخته شده است : الف - هر كس مسئول گناهان خويش است.
ب - بهره هر كس در آخرت همان سعى و كوشش او است.
ج - خداوند به هر كس در برابر عملش جزاى كامل مىدهد.
و به اين وسيله قرآن خط بطلان بر بسيارى از اوهام و خرافات كه عوام مردم دارند ، و يا احيانا در بعضى از مذاهب به صورت يك عقيده درآمده است مىكشد.
قرآن از اين طريق نهتنها عقيده مشركان عرب را در زمان جاهليت كه معتقد بودند يك انسان مىتواند گناهان ديگرى را بر عهده گيرد نفى مىكند ، بلكه قلم سرخ بر اعتقاد معروفى كه ميان مسيحيان رائج بوده و هست مىكشد كه مىگويند : خداوند فرزندش مسيح را به دنيا فرستاد تا بالاى دار رود ، و زجر و شكنجه بيند و بار گناه گنهكاران را بر دوش كشد ! همچنين اعمال زشت گروهى از كشيشان را كه در قرون وسطى مغفرت - نامه و اوراق استحقاق بهشت را مىفروختند ، و امروز هم به مساله گناه بخشى ادامه مىدهند ، محكوم مىنمايد.
منطق عقل نيز همين را اقتضا مىكند كه هر كسى مسئول اعمال خويش ، و منتفع به اعمال خويش باشد .
اين اعتقاد اسلامى سبب مىشود كه انسان بجاى پناه بردن به خرافات ، و يا گناه خويش را به گردن اين و آن افكندن ، به سراغ سعى و تلاش و كوشش در اعمال خير برود ، و از گناه بپرهيزد ، و هر گاه لغزشى براى او رخ داد و خطائى دامان او را گرفت برگردد و توبه كند و جبران نمايد.
تاثير تربيتى اين عقيده در انسانها كاملا روشن و غير قابل انكار است ، همانگونه كه اثر مخرب آن عقائد جاهلى نيز بر كسى پوشيده نيست.
تفسير نمونه ج : 22ص :553
درست است كه اين آيات ناظر به سعى و تلاش براى آخرت و مشاهده پاداش آن در سراى ديگر است ، ولى ملاك و معيار اصلى آن ، دنيا را نيز در بر مىگيرد به اين معنى كه افراد با ايمان نبايد در انتظار ديگران بنشينند كه براى آنها كار كنند ، و مشكلات جامعه آنها را حل نمايند .
بلكه خود دامن همت به كمر زده به سعى و تلاش و كوشش برخيزند.
از اين آيات يك اصل حقوقى نيز در مسائل جزائى نيز استفاده مىشود كه هميشه كيفرها دامان گنهكاران واقعى را مىگيرد و كسى نمىتواند كيفر ديگرى را به ذمه بگيرد.
2 -سوء استفاده از مفاد آيه
چنانكه گفتيم اين آيات به قرينه آيات قبل و بعد ، ناظر به تلاشهاى انسان براى امور آخرت است ، ولى با اينحال چون بر اساس يك حكم مسلم عقلى است مىتوان نتيجه آن را تعميم داد و تلاشهاى دنيا را نيز مشمول آن دانست ، و همچنين پاداشها و كيفرهاى دنيوى را .
اما اين به آن معنى نيست كه بعضى از كسانى كه تحت تاثير مكتبهاى سوسياليستى قرار گرفتهاند به آن استناد جسته بگويند مفهوم آيه اين است كه مالكيت تنها از طريق كار حاصل مىشود و بر قانون ارث و مضاربه و اجاره و مانند آن خط بطلان كشند.
عجب اينكه آنها دم از اسلام مىزنند و به آيات قرآن نيز استدلال مىكنند در حالى كه مساله ارث از اصول قطعى اسلام است و همچنين زكات و خمس ، در حالى كه نه وارث تلاش و كوششى براى اموال مورث خود انجام داده و نه مستحقين خمس و زكات ، و نه در موارد وصايا و نذر و مانند آن ، در حالى كه همه
تفسير نمونه ج : 22ص :554
اين امور در قرآن مجيد آمده است.
و به تعبير ديگر اين يك اصل است ، ولى غالبا در برابر هر اصل استثناء وجود دارد ، فى المثل ارث بردن فرزند از پدر يك اصل است ، اما هر گاه پسر قاتل پدر باشد و يا از اسلام بيرون رود از ارث ممنوع خواهد شد.
همچنين رسيدن نتيجه تلاش هر كس به او ، يك اصل است اما مانعى ندارد كه طبق قرارداد اجاره كه يكى از اصول قرآنى است آنرا در برابر چيزى كه مورد رضاى طرفين است واگذار كند ، يا از طريق وصيت و نذر كه آن نيز در قرآن است به ديگرى منتقل سازد .
3 -پاسخ به چند سؤال
در اينجا سؤالاتى مطرح است كه بايد به آن پاسخ داد : نخست اينكه اگر بهره هر كس در قيامت تنها حاصل سعى او است ، پس شفاعت چه معنى دارد ؟ ديگر اينكه در آيه 21 سوره طور در مورد بهشتيان مىخوانيم : الحقنا بهم ذريتهم : ما فرزندان آنها را نيز به آنها ملحق مىسازيم در حالى كه ذريه تلاشى در اين راه نكردهاند .
از اين گذشته در روايات اسلامى آمده كه هر گاه كسى اعمال خيرى انجام دهد ، نتيجه او به فرزندان او مىرسد.
پاسخ همه اين سؤالات يك جمله است و آن اينكه : قرآن مىگويد : انسان بيش از سعى و كوشش خود حق ندارد ، ولى اين مانع از آن نخواهد بود كه از طريق لطف و تفضل پروردگار ، نعمتهائى به افراد لايق داده شود،
تفسير نمونه ج : 22ص :555
استحقاق مطلبى است و تفضل مطلبى ديگر ، همانگونه كه حسنات را ده برابر و گاه صدها يا هزاران برابر پاداش مىدهد.
از اين گذشته شفاعت - چنانكه درجاى خود گفتهايم - بى حساب نيست ، آن هم نياز به نوعى سعى و تلاش ، و ايجاد رابطهاى معنوى با شفاعت كننده دارد ، همچنين در مورد الحاق فرزندان بهشتيان به آنها نيز قرآن در همان آيه مىگويد : و اتبعتهم ذريتهم بايمان : اين در صورتى است كه فرزندان آنها در ايمان از آنها پيروى كنند.
4 -صحف ابراهيم و موسى
صحف جمع صحيفه در اصل به معنى هر چيز گستردهاى است ، و لذا به صورت صحيفة الوجه مىگويند ، سپس به صفحات كتاب نيز اطلاق شده است.
منظور از صحف موسى در آيات فوق همان تورات است و صحف ابراهيم نيز اشاره به كتاب آسمانى او است .
مرحوم طبرسى در مجمع البيان در تفسير سوره اعلى حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) نقل كرده كه خلاصهاش چنين است : ابو ذر سؤال مىكند : پيامبران الهى چند نفر بودند ؟ مىفرمايد : يكصد و بيست و چهار هزار نفر ! باز سؤال مىكند : رسولان آنها چند نفر بودند ؟ مىفرمايد : سيصد و سيزده نفر و بقيه نبى بودند.
(رسول كسى است كه مامور ابلاغ و انذار است در حالى كه مفهوم نبى اعم است).
تفسير نمونه ج : 22ص :556
باز سؤال مىكند : آدم پيامبر بود ؟ فرمود آرى ، خداوند با او سخن گفت و او را با دست قدرت خود آفريد .
سؤال مىكند : خداوند چند كتاب نازل فرموده است ؟ مىفرمايد : يكصد و چهار كتاب : ده صحيفه بر آدم ، پنجاه صحيفه به شيث ، سى صحيفه بر ادريس ، ده صحيفه بر ابراهيم ( كه مجموعا يكصد صحيفه مىشود ) و تورات و انجيل و زبور و قرآن.
5 -اصل مسئوليت در برابر اعمال در كتب پيشين
جالب توجه اين كه در تورات كنونى در كتاب حزقيل نيز مضمون بعضى از آيات مورد بحث آمده است زيرا چنين مىخوانيم : جانى كه گناه مىورزد خواهد مرد ، پسر بار گناه پدر را نخواهد كشيد و پدر بار گناه پسر را نخواهد كشيد .
همين معنى در خصوص مورد قتل در سفر تثنيه تورات نيز آمده است : پدران به عوض اولاد كشته نشوند ، و هم اولاد به عوض پدران كشته نشوند ، هر كس به سبب گناه خود كشته شود.
البته كتب انبياى پيشين به طور كامل امروز در دست ما نيست و گرنه به موارد بيشترى در باره اين اصل دست مىيافتيم.
تفسير نمونه ج : 22ص :557
وَ أَنَّ إِلى رَبِّك الْمُنتهَى(42) وَ أَنَّهُ هُوَ أَضحَك وَ أَبْكَى(43) وَ أَنَّهُ هُوَ أَمَات وَ أَحْيَا(44) وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَينِ الذَّكَرَ وَ الأُنثى(45) مِن نُّطفَةٍ إِذَا تُمْنى(46) وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشأَةَ الأُخْرَى(47) وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى(48) وَ أَنَّهُ هُوَ رَب الشعْرَى(49)
ترجمه:
42 -(و آيا از كتب پيشين انبياء به او نرسيده است ) كه همه امور به پروردگارت باز مىگردد ؟
43 -و اينكه او است كه مىخنداند و مىگرياند!
44 -و او است كه مىميراند و زنده مىكند.
45 -و او است كه دو زوج مذكر و مؤنث را مىآفريند،
46 -از نطفهاى كه خارج مىشود ( و در رحم مىريزد).
تفسير نمونه ج : 22ص :558
47 -و اينكه بر خدا است ايجاد عالم ديگر ( تا عدالت اجرا گردد ) .
48 -و اينكه او است كه بى نياز مىكند ، و سرمايه باقى مىبخشد.
49 -و اينكه او است پروردگار ستاره شعرى.
تفسير : تمام خطوط به او منتهى مىشود!
اين آيات تجليگاه صفاتى است از خدا كه هم مساله توحيد را روشن مىسازد و هم مساله معاد را.
در اين آيات در ادامه بحثهاى گذشته پيرامون مساله جزاى اعمال مىفرمايد : آيا انسان خبر ندارد كه در صحف موسى و ابراهيم آمده است كه همه امور به پروردگارت منتهى مىشود ( و ان الى ربك المنتهى).
نه تنها حساب و ثواب و جزا و كيفر در آخرت به دستقدرت او است كه در اين جهان نيز سلسله اسباب و علل به ذات پاك او منتهى مىگردد ، تمام تدبيرات اين جهان از تدبير او نشات مىگيرد ، و بالاخره تكيهگاه عالم هستى و ابتدا و انتهاى آن ذات پاك خدا است.
در بعضى از روايات در تفسير اين آيه از امام صادق (عليهالسلام) چنين مىخوانيم : اذا انتهى الكلام الى الله فامسكوا!.
هنگامى كه سخن به ذات خدا مىرسد سكوت كنيد يعنى در باره ذات او سخن نگوئيد كه عقلها در آنجا حيران است و بجائى نمىرسد ، و انديشه در ذات نامحدود براى عقول محدود غير ممكن است ، چرا كه هر چه در انديشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد .
البته اين تفسير بيان مفهوم ديگرى براى اين آيه است كه با آنچه گفتيم
تفسير نمونه ج : 22ص :559
منافات ندارد و هر دو مىتواند در معنى آيه جمع باشد.
سپس براى روشن ساختن حاكميت او در امر ربوبيت ، و منتهى شدن همه امور اين جهان به ذات پاك او ، مىافزايد و نيز آمده است كه او است كه مىخنداند و مىگرياند ( و انه هو اضحك و ابكى).
و او است كه مىميراند و زنده مىكند ( و انه هو امات و احيا).
و او است كه دو زوج مذكر و مؤنث را مىآفريند ( و انه خلق الزوجين الذكر و الانثى ) .
از نطفهاى كه خارج مىشود و در قرارگاه رحم مىريزد ( من نطفة اذا تمنى).
اين چند آيه در حقيقت بيان جامع و توضيح جالبى است براى مساله انتهاى همه امور به ربوبيت و تدبير پروردگار ، زيرا مىگويد : مرگ و حيات شما به دست او است ، تداوم نسلها از طريق آفرينش زوجين نيز به تدبير او است همچنين تمام حوادثى كه در طول زندگى انسان رخ مىدهد از ناحيه او است ، او مىگرياند يا مىخنداند ، مىميراند يا زنده مىكند ، و به اين ترتيب سر رشته زندگى از آغاز تا انجام همه به ذات پاكش منتهى مىگردد.
در حديثى مفهوم خنده و گريه در اين آيه توسعه داده شده و در تفسير آن چنين مىگويد : ابكى السماء بالمطر ، و اضحك الارض بالنبات : خداوند
تفسير نمونه ج : 22ص :560
آسمان را با باران مىگرياند ، و زمين را با گياهان مىخنداند!.
بعضى از شعرا همين مضمون را در شعر خود آوردهاند : ان فصل الربيع فصل جميل تضحك الارض من بكاء السماء ! فصل بهار فصل زيبائى است چرا كه زمين از گريه آسمان مىخندد ! قابل توجه اينكه از ميان تمام افعال انسان روى مساله خنده و گريه تكيه شده است ، چرا كه اين دو وصف مخصوص انسان است ، و در جانداران ديگر يا اصلا وجود ندارد و يا بسيار نادر است .
چگونگى فعل و انفعالها و دگرگونيهائى كه در جسم انسان به هنگام خنده و گريه رخ مىدهد ، و ارتباط آنها با دگرگونيهاى روحى بسيار پيچيده و شگفتانگيز است و در مجموع مىتواند آيت روشنى از آيات مدبريت حق باشد ، علاوه بر تناسبى كه اين دو با مساله حيات و مرگ دارند.
و به هر حال انتهاى تمام امور به تدبير و ربوبيت خداوند منافاتى با اصل اختيار و آزادى اراده انسان ندارد ، چرا كه اختيار و آزادى نيز از ناحيه او است و منتهى به او مىگردد.
بعد از ذكر امورى كه مربوط به ربوبيت و تدبير پروردگار است به امر معاد پرداخته مىگويد : آيا انسان خبر ندارد كه در كتب پيشين آمده كه بر خداوند است ايجاد عالم ديگر ؟ ! ( و ان عليه النشاة الاخرى ) .
نشاة به معنى آفرينش و تربيت چيزى است ، نشاة اخرى چيزى جز رستاخيز نيست.
تعبير به عليه ( بر خداوند لازم است ) از اين نظر است كه وقتى پروردگار
تفسير نمونه ج : 22ص :561
حليم انسانها را آفريد ، و وظائفى بر دوش آنها گذارد ، و به همه آزادى داد ، و در اين ميان افرادى مطيع و غير مطيع ، و افرادى ظالم و افرادى مظلوم وجود داشتند ، و هيچيك در اين جهان به پاداش و كيفر نهائى خود نرسيدند ، حكمتش ايجاب مىكند كه نشاه ديگرى در كار باشد تا عدالت تحقق پذيرد .
بعلاوه شخص حكيم اين جهان پهناور را براى زندگى چند روزه با آنهمه ناملائمات خلقت نمىكند ، حتما بايد مقدمهاى باشد بر زندگى گستردهاى كه ارزش اين برنامه وسيع را دارد ، يا به تعبير ديگر هر گاه نشاه ديگرى نباشد آفرينش اين جهان به هدف نهائى نخواهد رسيد.
اين نيز قابل توجه است كه خداوند چنين وعدهاى را به عنوان يك وعده حتمى به بندگانش داده و صدق كلام او ايجاب مىكند كه وعدههايش تخلف ناپذير باشد.
سپس مىافزايد : و او كسى است كه بندگان را بى نياز مىكند ، و سرمايههاى باقى در اختيارشان مىنهد ( و انه هو اغنى و اقنى ) خداوند نه تنها در جنبههاى مادى نيازمنديهاى انسان را با لطف عميمش بر طرف ساخته ، سرمايههاى مستمرى در اختيار او گذارده ، كه در زندگى معنوى نيز احتياجات انسانها را در امر تعليم و تربيت و تكامل از طريق اعزام رسولان ، و انزال كتب آسمانى ، و عطاى مواهب معنوى مرتفع ساخته است.
اغنى از ماده غنى به معنى بى نيازى است ، و اقنى از ماده قنيه ( بر وزن جزيه ) به معنى اموال و سرمايههائى است كه انسان ذخيره مىكند .
بنابر اين اغنى به معنى رفع نيازمنديهاى فعلى است ، و اقنى به معنى
تفسير نمونه ج : 22ص :562
اعطاى مواهب ذخيره است كه در امور مادى همچون باغ و املاك و مانند آن است ، و در امور معنوى همچون رضا و خشنودى خدا است كه بزرگترين سرمايه جاودانى محسوب مىشود.
در اينجا تفسير ديگرى است كه اقنى را نقطه مقابل اغنى قرار مىدهد يعنى غنى و فقر در دست قدرت او است.
نظير آنچه در آيه 26 سوره رعد آمده : الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر له : خداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده و براى هر كس بخواهد محدود و تنگ مىكند .
ولى اين تفسير با آنچه در منابع لغت آمده سازگار نيست ، و آيه فوق نمىتواند شاهدى بر اين معنا بوده باشد.
سرانجام در آخرين آيه مورد بحث مىفرمايد : آيا انسان نمىداند كه در كتب پيشين آمده كه او است پروردگار ستاره شعرى ؟ ! ( و انه هو رب الشعرى).
تكيه بر خصوص ستاره شعرى علاوه بر اينكه اين ستاره درخشندهترين ستارگان آسمان است كه معمولا به هنگام سحر در كنار صورت فلكى جوزا در آسمان ظاهر مىشود و كاملا جلب توجه مىكند ، به خاطر اين است كه گروهى از مشركان عرب آنرا مىپرستيدند ، قرآنمىگويد : چرا شعرى را مىپرستيد ؟ آفريدگار و پروردگار آنرا بپرستيد.
ضمنا بايد توجه داشت كه دو ستاره در آسمان است كه به نام شعرى ناميده مىشود ، كه يكى در سمت جنوب ظاهر مىشود ، و به همين دليل آن را شعراى يمانى مىنامند ( زيرا يمن در جنوب جزيره عربستان است ) و ديگرى شعراى شامى كه در جهت شمال قرار دارد ، ولى معروف همان شعراى يمانى است.
تفسير نمونه ج : 22ص :563
در باره ويژگيهاى جالب اين ستاره بحثهاى ديگرى است كه در نكات خواهد آمد.
نكتهها:
1 -اينهمه آوازهها از او است!
بحثهاى اين آيات در حقيقت اشارهاى است به اين معنى كه هر گونه تدبيرى در اين عالم به ذات پاك خدا برمىگردد ، از مساله حيات و مرگ گرفته ، تا خلقت پيچيده انسان از يك نطفه بى مقدار ، و همچنين حوادث گوناگونى كه در طول زندگى انسانها رخ مىدهد ، و او را به نحوى مىگرياند يا مىخنداند همه از ناحيه او است .
در آسمان درخشندهترين ستارگان به فرمان او و تحت ربوبيتش قرار دارند ، و در زمين غنا و بى نيازى انسانها به ذات پاكش باز مىگردد ، و طبعا نشاه آخرت نيز به فرمان او است ، چرا كه آنهم حيات جديدى است در ادامه حيات اين جهان.
اين بيان از يك سو خط توحيد را مشخص مىسازد ، و از سوى ديگر خط معاد را ، چرا كه خالق انسان از يك نطفه بى مقدار در رحم ، قادر بر تجديد حيات او نيز هست .
به تعبير ديگر اينها همه بيانگر توحيد افعالى خدا ، و توحيد ربوبيت است آرى اينهمه آوازهها از او است.
تفسير نمونه ج : 22ص :564
2 -شگفتيهاى ستاره شعرى
اين ستاره همانگونه كه گفتيم درخشندهترين ستارگان آسمان است ، و به شعراى يمانى معروف است ، چرا كه در سمت جنوب قرار دارد ، و از آنجا كه يمن در جنوب جزيره بود آنرا به اين نام مىناميدند.
گروهى از عرب مانند قبيله خزاعه آنرا تقديس و پرستش مىنمودند ، و اعتقاد داشتند مبدأ موجوداتى در روى زمين است ، تاكيد قرآن روى اين مساله كه خدا پروردگار شعرى است براى بيدار ساختن اين گروه ، و همانند آنهاست كه مخلوق را با خالق اشتباه كرده ، و مربوب را به جاى رب قرار دادهاند .
اين ستاره عجيب الخلقه كه به خاطر درخشندگى فوقالعادهاش پادشاه ستارگان ناميده مىشد داراى شگفتيهائى است كه ذيلا به بعضى از آنها اشاره مىشود ، با توجه به اينكه در آن روز اين حقايق در باره ستاره شعرى ناشناخته بوده تكيه قرآن روى اين موضوع پر معنى است .
الف : طبق تحقيقاتى كه در رصدخانههاى معروف دنيا به عمل آمده حرارت عظيمى كه در سطح شعرى حكمفرماست تا 120 هزار درجه سانتيگراد ! برآورد شده.
در حالى كه حرارت سطح كره خورشيد ما را فقط 6500 درجه مىدانند و اين تفاوت عظيم گرماى ستاره شعرى را نسبت به خورشيد نشان مىدهد.
ب : جرم مخصوص اين ستاره در حدود 50 هزار مرتبه از آب سنگينتر است يعنى وزن يك ليتر آب در آنجا معادل 50 تن در كره زمين خواهد بود ! ، حال آنكه در ميان سيارات منظومه شمسى ما عطارد كه از همه متكاثفتر است جرم مخصوصش 6 برابر آب بيشتر نيست.
تفسير نمونه ج : 22ص :565
با اين توصيف بايد ديد كه اين ستاره شگفتانگيز از چه عنصرى تشكيل يافته كه اينهمه فشرده است ؟ ج : ستاره شعرى كه در قرن ما در فصل زمستان ظاهر مىشود ، لكن در عصر منجمين قديم مصر ظهور اين كوكب با آغاز تابستان مقارن بوده ، كره بسيار عظيمى است كه حجم آن 20 برابر كره آفتاب است ، و فاصله آن از ما ، نسبت به فاصله خورشيد از زمين فوقالعاده زياد است ، به طورى كه اين فاصله را يك ميليون برابر فاصله آفتاب برآورد كردهاند ! مىدانيم سرعت سير نور در ثانيه 300 هزار كيلومتر است ، و نور آفتاب ظرف 8 دقيقه و 13 ثانيه به ما مىرسد ، در حالى كه فاصله آن از ماه 15 ميليون كيلومتر است ، اما اگر تعجب نكنيد نخستين شعاع كره شعرى پس از حدود 10 سال به ما مىرسد ! حال محاسبه كنيد كه فاصلهاش چه اندازه است ؟ د - شعراى يمانى ستارهاى همراه دارد كه از ستارگان مرموز آسمان است ، اولين بار دانشمندى به نام بسل به وجود آن پى برد و اين در سال 1844 ميلادى بود ، اما در سال 1862 با تلسكوب مشاهده شده ، دوره گردش ستاره همراه به دور ستاره اصلى 50 سال است ! .
اينها همه نشان مىدهد كه تعبيرات قرآن تا چه اندازه پر معنى است ، و در كوچكترين تعبيراتش حقايقى نهفته شده كه اگر در روز نزولش كاملا مشخص نبوده با گذشت زمان روشن شده است .
تفسير نمونه ج : 22ص :566
3 -حديث پر معنائى از پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم)
در حديثى آمده است كه پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) از كنار جمعى مىگذشت كه مشغول خنده بودند فرمود : لو تعلمون ما اعلم لبكيتم كثيرا و لضحكتم قليلا : اگر آنچه را من مىدانم مىدانستيد بسيار گريه مىكرديد و كم مىخنديد ! هنگامى كه پيامبر از آنجا گذشت جبرئيل بر او نازل شد و عرض كرد : ان الله هو اضحكو ابكى : خنده و گريه هر دو از سوى خدا است.
پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) به سوى آنها بازگشت و فرمود : چهل گام بيشتر نرفته بودم كه جبرئيل پيش من آمد و گفت : نزد آنها بازگرد و به آنها بگو ان الله اضحك و ابكى.
اشاره به اينكه لزومى ندارد يك فرد با ايمان هميشه گريان باشد ، هم گريه از خوف خداوند و از بيم گناهان در جاى خود لازم است ، و هم خنده به هنگام نشاط ، چرا كه همه از سوى خدا است.
به هر حال اين تعبيرات هيچ منافاتى با اصل اختيار و آزادى اراده انسان ندارد ، چرا كه هدف بيان علة العلل و خالق اين غرائز و احساسات است .
و اگر در جاى ديگر ( در آيه 82 توبه ) فرموده است : فليضحكوا قليلا و ليبكوا كثيرا جزاء بما كانوا يكسبون : آنها بايد كمتر بخندند و بسيار بگريند بخاطر كيفر كارهائى كه انجام مىدادند مربوط به منافقان است چنانكه آيات قبل و بعد آن گواهى مىدهد.
جالب توجه اينكه در آغاز سوره ، قسم به ستاره مىخورد هنگامى كه
تفسير نمونه ج : 22ص :567
غروب كند و النجم اذا هوى و در اينجا سخن از پروردگار شعرى است ، هر گاه اين دو آيه را در كنار هم قرار دهيم روشن مىشود كه چرا شعرى نمىتواند معبود باشد ، زيرا آنهم افول و غروب دارد ، و اسير چنگال قوانين خلقت است .
تفسير نمونه ج : 22ص :568
وَ أَنَّهُ أَهْلَك عَاداً الأُولى(50) وَ ثَمُودَا فَمَا أَبْقَى(51) وَ قَوْمَ نُوحٍ مِّن قَبْلُإِنهُمْ كانُوا هُمْ أَظلَمَ وَ أَطغَى(52) وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوَى(53) فَغَشاهَا مَا غَشى(54) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّك تَتَمَارَى(55)
ترجمه:
50 -(و آيا به انسان نرسيده است كه در كتب انبياى پيشين آمده ) كه خداوند قوم عاد نخستين را هلاك كرد ؟
51 -و همچنين قوم ثمود را ، و كسى از آنها را باقى نگذارد.
52 -و نيز قوم نوح را پيش از آنها ، چرا كه آنها از همه ظالمتر و طغيانگرتر بودند.
53 -و نيز شهرهاى زير و رو شده ( قوم لوط ) را بر زمين كوبيد.
54 -سپس آنها را با عذاب سنگين پوشانيد!
55 -(بگو ) در كداميك از نعمتهاى پروردگارت ترديد دارى ؟!
تفسير : اينهمه درس عبرت كافى نيست ؟!
اين آيات همچنان ادامه مطالبى است كه از كتب پيشين صحف ابراهيم
تفسير نمونه ج : 22ص :569
و موسى نقل شده است ، در آيات گذشته ده مطلب در طى دو فراز ذكر شده بود ، فراز اول ناظر به مسئوليت هر كس در مقابل اعمالش مىباشد ، و فراز دوم در باره منتهى شدن تمام خطوط به پروردگار سخن مىگويد ، و در آيات مورد بحث كه تنها به ذكر يك مطلب مىپردازد سخن از مجازات و هلاكت دردناك چهار قوم از اقوام ستمگر پيشين است كه هشدارى است براى آنها كه از دستورات گذشته سرپيچى مىكنند و به مبدأ و معاد ايمان ندارند .
نخست مىفرمايد : آيا انسان خبر ندارد كه در كتب پيشين آمده است كه خداوند قوم عاد نخستين را هلاك كرد ؟ ! ( و انه اهلك عادا الاولى).
توصيف قوم عاد به الاولى ( نخستين ) يا به خاطر قدمت اين قوم است به طورى كه در ميان عرب معمول است هر چيز قديمى را عادى مىگويند ، و يا به خاطر آن است كه در تاريخ دو قوم عاد وجود داشتهاند و قوم معروف كه پيامبرشان حضرت هود (عليهالسلام) بود همان عاد نخستين است .
سپس مىافزايد : همچنين خداوند قوم ثمود را بر اثر طغيانشان هلاك كرد و احدى از آنها را باقى نگذارد ( و ثمود فما ابقى).
سپس در باره قوم نوح مىفرمايد : و نيز قوم نوح را قبل از آنها هلاك كرد ( و قوم نوح من قبل).
تفسير نمونه ج : 22ص :570
چرا كه آنها از همه ظالمتر و طغيانگرتر بودند ( انهم كانوا هم اظلم و اطغى).
چرا كه پيامبرشان نوح در مدتى طولانىتر از تمام انبياء به تبليغ آنان پرداخت ، با اين حال جز تعداد كمى به دعوت او پاسخ نگفتند ، و در شرك و بتپرستى و تكذيب و آزار نوح پافشارى و سرسختى فوقالعادهاى داشتند ، چنانكه شرح آن به خواست خدا در تفسير سوره نوح خواهد آمد .
قوم لوط چهارمين قومى هستند كه به آنها اشاره كرده مىگويد : خداوند شهرهاى زير و رو شده قوم لوط را بر زمين زد ( و المؤتفكة اهوى).
در ظاهر زلزله شديدى اين آباديها را به آسمان پرتاب كرد و واژگون ساخت و بر زمين كوبيد ، و طبق روايات جبرئيل آنها را به قوت خداداد از زمين بر كندو وارونه كرد و بر زمين افكند.
سپس آنها را با عذاب سنگينى پوشانيد ( فغشيها ما غشى).
آرى بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ريخت و سراسر اين شهرهاى زير و رو شده را زير آوارى از سنگ مدفون ساخت.
درست است كه در تعبيرات اين آيه و آيه قبل تصريحى به نام قوم لوط نشده ، اما معمولا مفسران هم در اينجا و هم در آيات 70 توبه و آيه 9 حاقه كه تعبير به
تفسير نمونه ج : 22ص :571
مؤتفكات شده است همين معنى را فهميدهاند ، هر چند بعضى احتمال دادهاند كه تمام شهرهاى بلا ديده و واژگون شده را در بر مىگيرد ، ولىآيات ديگر قرآن آنچه را كه مشهور مفسران در اينجا فهميدهاند تاييد مىكند.
در آيه 82 سوره هود آمده است : فلما جاء امرنا جعلنا عاليها سافلها و امطرنا عليها حجارة من سجيل منضود : هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد آن شهر و ديار را زير و رو كرديم ، و بارانى از سنگ و از گلهاى متحجر و متراكم بر آنها فرو فرستاديم.
در تفسير على بن ابراهيم آمده است كه مؤتفكه ( شهر زير و رو شده ) شهر بصره است ، زيرا در روايتى مىخوانيم كه امير مؤمنان على (عليهالسلام) آنها را مخاطب ساخته فرمود : يا اهل البصرة و يا اهل المؤتفكة و يا جند المرأة و اتباع البهيمة : اى اهل بصره ! و اى اهل سرزمين زير و رو شده ! اى لشكر زن ، و اى پيروان شتر ! ( اشاره به جنگ جمل است كه سردمدار عايشه بود و مردم بصره به دنبال شتر او راه افتادند ) .
ولى معلوم است كه اين تعبير در كلام امير مؤمنان على (عليهالسلام) از باب نوعى تطبيق است نه تفسير ، شايد در آن زمان مردم اين شهر شباهتهائى از نظر اخلاق و يا مجازات الهى با قوم لوط داشتهاند.
در پايان اين بحث به مجموعه نعمتهائى كه در آيات گذشته آمده است ، اشاره كرده و در شكل يك استفهام انكارى مىفرمايد : در كداميك از نعمتهاى پروردگارت شك و ترديد دارى ( فباى آلاء ربك تتمارى ) .
آيا در نعمت حيات ، يا اصل نعمت آفرينش ، و يا اين نعمت كه خداوند كسى را به جرم ديگرى مجازات نمىكند و خلاصه آنچه در صفحه پيشين آمده
تفسير نمونه ج : 22ص :572
و در قرآن نيز تاكيد شده است شك و ترديد دارى ؟.
آيا در اين نعمت كه خداوند شما را از مجازاتهاى اقوام پيشين بر كنار داشته ، و عفو و رحمتش را شامل حال شما كرده است ، ترديد داريد ؟ و يا در نعمت نزول قرآن و مساله رسالت و ايمان و هدايت ؟ ! درست است كه مخاطب در اين آيه شخص پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) است .
ولى مفهوم آن همگان را شامل مىشود ، بلكه هدف اصلى از آن بيشتر افراد ديگرند.
تتمارى از ماده تمارى به معنى محاجه توأم با شك و ترديد است.
آلاء جمع ألا يا إلى ( بر وزن فعل ) به معنى نعمت است ، گرچه بعضى از مطالبى كه در آيات پيشين آمده ، از جمله مجازات و هلاكت اقوام ديگر مصداق نعمت نيست ، ولى از اين نظر كه درس عبرتى است براى ديگران ، و نيز از اين نظر كه خداوند مسلمين و حتى كفار عصر پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) را از اين امور مصون داشته نعمت بزرگى خواهد بود.
تفسير نمونه ج : 22ص :573
هَذَا نَذِيرٌ مِّنَ النُّذُرِ الأُولى(56) أَزِفَتِ الاَزِفَةُ(57) لَيْس لَهَا مِن دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ(58) أَ فَمِنْ هَذَا الحَْدِيثِ تَعْجَبُونَ(59) وَ تَضحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ(60) وَ أَنتُمْ سمِدُونَ(61) فَاسجُدُوا للَّهِ وَ اعْبُدُوا (62)
ترجمه:
56 -اين ( پيامبر ) بيم دهندهاى از بيم دهندهگان پيشين است.
57 -آنچه بايد نزديك شود نزديك شده است ( و قيامت فرا مىرسد).
58 -و هيچكس جز خدا نمىتواند شدائد آنرا برطرف سازد.
59 -آيا از اين سخن تعجب مىكنيد ؟
60 -و مىخنديد و نمىگرييد ؟
61 -و پيوسته در غفلت و هوسرانى به سر مىبريد ؟
62 -حال كه چنين است همه براى خدا سجده كنيد و پرستش نمائيد.
تفسير : همه براى او سجده كنيد
به دنبال آيات گذشته كه سخن از هلاكت اقوام پيشين به خاطر ستمگرى
تفسير نمونه ج : 22ص :574
و طغيان آنها مىگفت ، آيات مورد بحث روى سخن را به مشركان و كفار و منكران دعوت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) كرده ، مىگويد : اين پيامبر ( يا اين قرآن ) انذار كنندهاى همچون انذار كنندگان پيشين است ( هذا نذير من النذر الاولى).
اينكه مىگويد : پيامبر ( يا قرآن ) از نوع انذار كنندگان نخستين است ، مفهومش اين است كه رسالت محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) و كتاب آسمانيش قرآن موضوع بيسابقهاى نيست ، شبيه آن در گذشته بسيار بوده است ، چرا مايه تعجب شماست ؟ بعضى از مفسران نيز احتمال دادهاند كه هذا اشاره به اخبارى است كه در آيات قبل از سرگذشت اقوام پيشين ذكر شد ، زيرا اينها نيز به نوبه خود بيم دهنده است ، ولى دو تفسير سابق مناسبتر به نظر مىرسد .
آنگاه براى اينكه مشركان و كافران به خطرى كه در پيش دارند توجه بيشتر كنند ، مىافزايد : آنچه بايد نزديك شود نزديك شده است ( ازفت الازفة ) .
آرى قيامت نزديك است ، خود را براى سؤال و حساب و جزا آماده كنيد.
تعبير به آزفة از قيامت به خاطر نزديكى آن و تنگى وقت است ، زيرا اين واژه از كلمه ازف ( بر وزن نجف ) به معنى تنگى وقت گرفته شده ، و طبعا مفهوم نزديك شدن را نيز در بر دارد.
نامگذارى قيامت به اين نام علاوه بر آيه مورد بحث در آيه 18 غافر نيز آمده است ، و تعبيرى است گويا و بيدار كننده ، همين مفهوم را به صورت ديگرى در آيه 1 سوره قمر مىخوانيم : اقتربت الساعة : قيامت نزديك شده است و به هر حال نزديكى قيامت با توجه به كوتاهى عمر دنيا قابل درك است به خصوص اينكه هر كس مىميرد قيامت صغرايش بر پا مىشود .
تفسير نمونه ج : 22ص :575
سپس مىافزايد : مهم اين است كه هيچكس جز خدا نمىتواند در آنروز به داد مردم برسد ، و شدائد آنرا برطرف سازد ( ليس لها من دون الله كاشفة).
كاشفة در اينجا به معنى برطرف كننده شدائد است.
ولى بعضى از مفسران كاشفة را به معنى عاملى براى تاخير قيامت تفسير كردهاند ، و بعضى به معنى كشف كننده تاريخ وقوع قيامت گرفتهاند ولى معنى اول از همه مناسبتر است.
به هر حال حاكم و مالك و صاحب قدرت در آن روز ( و هميشه ) خدا است ، اگر نجات مىخواهيد دست به دامن لطف او زنيد ، و اگر آرامش مىطلبيد در سايه ايمان به او قرار گيريد .
در آيه بعد مىافزايد : آيا از اين سخن تعجب مىكنيد ( ا فمن هذا الحديث تعجبون).
اين جمله ممكن است اشاره به مساله رستاخيز باشد كه در آيات قبل آمده ، يا اشاره به قرآن ، ( چرا كه در آيات ديگر از آن تعبير به حديث شده ) و يا سخنانى كه در باره هلاك اقوام پيشين گفته شد و يا همه اينها.
سپس مىگويد و مىخنديد و گريه نمىكنيد ؟ ( و تضحكون و لا تبكون).
تفسير نمونه ج : 22ص :576
و پيوسته در غفلت و بيخبرى و لهو و سرگرمى گناهآلود به سر مىبريد ؟ ! ( و انتم سامدون).
در حالى كه اينجا نه جاى خنده است و نه جاى غفلت و بيخبرى ، جاى گريه بر فرصتهاى از دست رفته ، طاعات ترك شده ، و معاصى و گناهانى است كه از شما سر زده است ، جاى بيدارى و جبران امورى است كه از دست رفته ، و بالاخره جاى توبه و انابه و بازگشت به سايه لطف خدا است.
سامدون از ماده سمود ( بر وزن جمود ) به معنى لهو و سرگرمى و بلند كردن سر از روى كبر و غرور است ، و در اصل به كار شتر هنگامى كه راه مىرود و سرخود را از روى بى اعتنائى به هوا بلند مىكند گفته مىشود.
اين متكبران مغرور همچون حيوانات به خواب و خور مشغولند ، در عيش و نوش غرقند ، و از حوادث دردناك و كيفرهاى شديدى كه در پيش دارند و نزديك است دامانشان را بگيرد بيخبرند.
در آخرين آيه اين سوره ، و به دنبال بحثهاى فراوانى كه پيرامون اثبات توحيد و نفى شرك بيان شد ، مىگويد : اكنون كه چنين است براى خدا سجده كنيد و او را پرستش نمائيد ( فاسجدوا لله و اعبدوا).
اگر مىخواهيد در صراط مستقيم حق گام برداريد تنها براى او كه تمام خطوط عالم هستى به ذات پاكش منتهى مىگردد سجده كنيد ، و اگر مىخواهيد به سرنوشت دردناك اقوام پيشين كه بر اثر شرك و كفر و ظلم و ستم در چنگال عذاب الهى گرفتار شدند گرفتار نشويد تنها او را عبادت كنيد .
جالب توجه اينكه در روايات زيادى نقل شده است كه وقتى پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) به هنگام تلاوت اين سوره به اين آيه رسيد همه مؤمنان و كافرانى كه آنرا شنيدند به سجده افتادند ، طبق روايتى تنها كسى كه سجده نكرد وليد بن مغيره
تفسير نمونه ج : 22ص :577
بود كه ( شايد نمىتوانست براى سجده كردن خم شود ) كفى از خاك برداشت و پيشانى را بر آن گذاشت و اينگونه سجده كرد ! اين تعجب ندارد كه حتى بتپرستان به سجده افتاده باشند چرا كه لحن گيراى اين سوره از يكسو ، محتواى هيجانانگيز آن از سوى ديگر ، و تهديدهاى وحشتناك نسبت به مشركان از سوى سوم ، و خارج شدن اين آيات مبارك از دهان پيغمبر گرامى اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) در نخستين مرحله نزول وحى از سوى چهارم ، آنچنان گيرا و مؤثر و پر نفوذ بود كه هر دلى را بى اختيار تحت تاثير خود قرار داد ، و حجابهاى عناد و لجاج و تعصب و خودخواهى را هر چند موقت كنار زد ، و نور توحيد را در قلوب پرتوافكن كرد .
اگر خود ما نيز اين سوره را با دقت و تامل ، و با حضور قلب و توجه تلاوت كنيم ، و خود را در برابر پيامبر گرامى اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) و در جو نزول آيات بينگاريم ، مىبينيم قطع نظر از عقائد خاص اسلامى چارهاى جز اين نداريم كه وقتى به آخرين آيه برسيم به سجده بيفتيم و در پيشگاه حق سر تعظيم فرود آريم.
اين نخستين بار نيست كه قرآن در قلوب منكران نيز اثر مىگذارد و آنها را بى اختيار مجذوب خود مىكند چنانكه در داستان وليد بن مغيره آمده است كه وقتى آيات سوره فصلت را شنيد هنگامى كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) اين آيه را تلاوت فرمود : فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود از جا برخاست لرزيد و مو بر تنش راست شد ، به خانه آمد به گونهاى كه مشركان پنداشتند او كاملا مجذوب آئين محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) شده است .
بنابر اين هيچ نيازى نيست كه بگوئيم چون بعضى از شياطين جن يا انسانهاى شيطان صفت به هنگام تلاوت ا فرأيتم اللات و العزى ... كه سخن از بتهاى معروف عرب مىگويد زبان به توصيف اين بتها گشودند و جمله تلك
تفسير نمونه ج : 22ص :578
الغرانيق العلى را گفتند ، و به همين دليل توجه مشركان را به خود جلب كردند آنها نيز به اين خاطر به سجده افتادند .
زيرا همانگونه كه در تفسير اين آيات قبلا گفتهايم در آياتى كه به دنبال ذكر نام اين بتها آمده سخت از آنها نكوهش شده است ، و جاى هيچگونه ترديد و خطا و اشتباه را براى كسى باقى نگذارده است ( براى توضيح بيشتر به تفسير آيات 19 و 20 همين سوره مراجعه شود).
اين نكته لازم به يادآورى است كه آيه فوق از آياتى است كه به هنگام تلاوت آن سجده بر همه واجب است ، لحن آيه كه از صيغه امر در آن استفاده شده و امر دليل بر وجوب است نيز گواه اين معنى است و به اين ترتيب بعد از سوره الم سجده و حم سجده اين سومين سورهاى است كه مشتمل بر سجده واجب است ، هر چند طبق بعضى از روايات از نظر تاريخ نزول اولين سورهاى كه آيه سجده واجب در آن نازل شده همين سوره بوده است .
خداوندا ! هميشه انوار معرفتت را در قلوب ما پرتوافكن كن ، تا غير تو را نپرستيم و در برابر غير تو سجده نكنيم.
بارالها ! كليد تمام خيرات در دست قدرت تو است ما را از بهترين مواهب و عطايايت يعنى خشنودى و رضايت بهرهمند ساز.
پروردگارا ! ديدهاى عبرتبين عطا فرما ، تا از سرنوشت اقوام ستمگر پيشين درس عبرت بياموزيم ، و از گام نهادن در طريق آنها برحذر باشيم .
آمين يا رب العالمين پايان سوره نجم و پايان جلد بيست و دوم تفسير نمونه 15 / ربيع الاول / 1406.
|
|